آقا!یه روز شال و کلاه کردیم بریم خرید،هیچی دیگه قرار شد بریم از عابر بانک پول برداریم...

رفتم به راننده گفتم بشین من برم پول بردارم بیام...

من یه عادتی که دارم اینه که اولا خیلی قانون تو صف ایستادنو رعایت میکنم و اینکه اگر ببینم یکی عجله داره،حتی اگه تو صف نونوایی هم باشم جامو میدم بهش!

هیچی دیگه مثلا اگه ببینم دارم میرم سمت عابر بانک بعد یکی دیگه هم داره میره،قدمامو آروم برمیدارم تا اون بنده خدا زودتر کارش راه بیفته بره پی کارش=))

هیچی دیگه راننده نشست تو ماشین من اومدم برم سمت عابر بانک که یه خانوم تقریبا بدو بدو رفتن سمت عابر بانک ...ماهم اروم رفتیم تا ایشون کارشون زودتر راه بیفته...یه خریدی هم داشتیم که چون اون روز یه عالمه مهمون داشتیم باید میرفتیم کلی خرید میکردیم...

این خانومه رفت جلو داشت با موبایلشم حرف میزد بنده خدا...

پشت منم یه آقا پسر جوونی ایستادن...

شنیدم میگفتن:سلام دخترم!گوشی رو بده مامان!بعد مثل اینکه دختره گوشی رو داد بعد این خانومه گفت:مامان امشب خونه ما شام دعوتینا یادتون نره!

هیچی دیگه کارتشو کرد اون تو،کارتش گیر کرد=(

بیچاره گوشی رو قطع کرد...دید ای بابا کارتش گیر کرده!

رو کرد بهم گفت...حالا چیکار کنم؟کارتم گیر کرد؟=(سنجاق سر داری بدی من اینو در بیارم؟

خب منم سنجاق سر نداشتم...یه گیره روسری قلبی داشتم...که باهاش روسریمو بسته بودم...

خودش بدون اینکه من بگم چشمش افتاد بهش و گفت آهان این خوبه و درش آورد تا کارتشو در بیاره...آخرم نتونست..فقط خدا رو شکر میکردم که من جای اون نبودم چون من حتما باید از کارت پولو برمیداشتم اگه کارت گیر میکرد هیچی دیگه کلا ضایع می شدیم...

دید در نمیاد،گفت ای بابا باید پول تلفن همراهمو میدادم و الا قطع میشه!من گفتم من میتونم در بیارم؟گفت:نه عزیزم!آخه تا ته گیر کرده بود!

منم دیدم دیرم شده و نمیتونم وایسم بدو بدو رفتم برم از یه جا دیگه پول بردارم...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن:اون خانوم، بهاره رهنما بود!