یکی اون بیرون به فکرته!!باور کن!

❃ نَظَرَ مِن بابِ افتعال❃

۶ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

روزایی که سخت میگذره ...

به نام خدا

مدت زیادیه که فشار روم زیاده ... و من سعی می کنم خودمو به اون راه بزنم بلکه هم با عدم توجه بهش ، این فشار کمتر روم احساس بشه ... سخته ... ولی شدنیه ...

حالا هم دیگه برام خیلی چیزا مهم نیست ...

اینکه یه عااااالمه کار درسی ریخته رو سرم و زمان تحویل شون خیلیییی کمه ... اینا دیگه برام اصلا مهم نیستن ...

حالا تو این گیری ویری ، بیای و به زندگی آینده ات فکر کنی که دیگه بدتر ...

یا مواظب باشی کسی یه وقت ناراحت نشه ها ... کسی بهش برنخوره ها ... کسی ییهویی ازت متنفر نشه ها ... کسی ازت قطع امید نکنه ها ... مواظب اینا اصلا مگه کسی میتونه باشه؟!!!

نمیدونم ... شاید من زندگی رو خیلی سخت میگیرم ... 

شاید اونقدر ها که من سخت میگیرمش ، سخت نباشه ...

فقط میدونم این روزا خیلی دارم اذیت میشم ... به بهانه های مختلف... چه ذهنی و چه جسمی ... 

انتظار ندارم کسی منو درک کنه ...

چون به این کار احتیاجی ندارم ...

من تنها بودم ... تنها هستم و حتی تنها خواهم بود ...

به یه مرحله ای رسیدم که میگم با خودم کاش توی فلان کار درسی از فلانی و فلانی و فلانی کمک نمیگرفتم ... کاش خودم کارامو انجام میدادم تا دینی ازونا روی گردن منِ گردن شکسته نباشه ... 

درستشم همینه ... مگه جز اینه؟!!

میدونید؟! من از همه قطع امید کردم ... فقط باید خودم با کمک خدا کارامو ببرم جلو ...


سخت میگذره ... ولی خودم میگم میگذره ... نمیمونه که 😉

.

و من الله توفیق


۲۸ آبان ۹۶ ، ۱۱:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

مهندسی نفت



به عنوان کسی که داره مهندسی نفت میخونه ،  دلم میخواد روزی فرا برسه که به صورت حقیقی در جایی که الان عکسشو توی پست گذاشتم ، حضور داشته باشم ...

احساس میکنم اینجا جای دیگری است ... همیشه آفشور ریگ ها برای من معنای دیگه ای داشتن ... شاید چون من همیشه عاشق نگاه کردن به دریا هستم ...

امیدوارم روزی برسه که بتونم صنعت نفت جهان رو ان شاالله متحول بکنم ...

دلم میخواد روزی روی آفشور ریگ ها برم ...

از دیدن این تصویر سیر نمیشم ...

میدونم که با خواست الهی میشه ... 

امید به خدا ...

چقدررررر خوشحالم که مشاور تحصیلی دارم که خودش موفق شده و میتونه توی این راه کمکم کنه ... الحمدلله ...

خدایا چجوری شکر بگمت ؟! 

خدایا کمکم کن ... بهم توان بده ... امید بده ... انگیزه بده ...

تو بهترینی ... 😊💜

۲۷ آبان ۹۶ ، ۰۸:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

پنجشنبه صبح دانشگاه!

دوباره صبح پنجشنبه و کلاس درس و دانشگاه ...

هفته ی اول خیلییی ناراحت بودم بابت اینکه باید صبح زود برم ...

ولی از وقتی برای خودم برنامه چیدم و یه حالت تشویق طوری درست کردم و به خودم گفتم : حدیثه ! فقط دو سه ساعته و بعدش میری تجریش و آش سید مهدی و ... دیگه بی تابی گذشته رو ندارم ...

من که با صبح زود بیدار شدن بیگانه که نیستم ... 

ترم یک ، ساعت شش ، و نهایتا هفت ، من توی ابن سینا بودم ... موقعی که حتی خدماتی های دانشگاه هم نیومده بودن ...

الانم که هوا گرگ و میشه ، منو یاد اون موقع می اندازه ...

فکر کنم ترم یک و سه تا الان برام خاطره انگیز ترین ترم ها بودن ... امیدوارم پنج هم همینطور باشه 😊

الانم که در راه دانشگاهم ... دیگه بالاخره باید عادت کرد ...

۱۱ آبان ۹۶ ، ۰۶:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

دیالوگ

حامد بِهداد :
یعنی میخوای بگی
هیچ نامَحرمی بهِت دست نَزده ؟!

رعنا آزادی ور :
من فکر میکردم ،
گذشته ی من به خودم مربوطه ..

حامد بِهداد :
ببین ،
هیچوقت یه چیزایی و به مَن نگو ..
جَنبه شو ندارم ..
شاید خودم بگم بگو وَلی نگو ؛
بِهم میریزم ..
شاید تیریپِ بی غیرتی بردارم ،
بگم بگو ، ولی نگو ..
مَن خودمو میشناسم ، بِهم میریزم ..

#دیالوگ
📽خانه دختر



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

من تا حالا این فیلمو ندیدم... ولی از وقتی این دیالوگ به غااااااااااااااااااااااایت قشنگو خوندم ، خیلی دلم میخواد فیلمو ببینم...

وااااقعا دیالوگش قشنگه...

آره...حقیقتا مردها یسری حرفا رو اصلااااااااااااااااااااااااا نمیتونن تحمل کنن...خصوصا اگر اون بخش به غیرتشون ربط داشته باشه...این دیالوگ این موضوع رو خیلی خوب نشون میده ...

۰۵ آبان ۹۶ ، ۰۱:۳۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

جودی ابوت😊

توی اینستاگرام یه پستی گذاشته بودم فکر کنم اوایل اردیبهشت... برام جالب بود... مطهره دوستی که از دبستان باهام بود ، و من خیلییییی دوسش دارم و دختر فوق العاده ایه ، برام زیرش نوشت که حدیثه! من همیشه فکر میکردم که چقدر شخصیت تو شبیه جودی ابوته 😊

خب واقعا هم راست میگه ... شاید شبیه ترین شخصیتی که میتونیم به شخصیت من مال بزنی ، همین جودی ابوته .... 

خیلی هم خوبه 😊

۰۴ آبان ۹۶ ، ۰۷:۳۲ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

آزمایشگاه شیمی آلی

دیروز صبح توی آزمایشگاه شیمی آلی ، داشتم سِت مُبَرِّد رو میبستم که یهو کل شیشه ی اتانول خالی شد روی گوشی ام 😐

آقا مسئول آزمایشگاه فکر کرد این شیشه حبابی گروناش شکسته ولی وقتی دید فقط گوشی من آسیب دیده ، سریع رفت سشوار رو آورد و کشید روی گوشی ام. پسرا هم میومدن میگفتن رفتی خونه ، بذار گوشیتو لای برنج 😅

اما شانس آوردم که نقطه ی جوش اتانول پایین بود وگرنه گوشیم نابود میشد چون سریع خشک شد با سشوار کشیدن ...

ازون ورم ، من و همگروهیم داشتیم آزمایش میکردیم که سه تا پسر پشت سرمون هی میخواستن اعدادی که درآوردیمو بپرسن و بنویسن توی گزارش کارشون... من حسابی حرصم گرفته بود چون تقریبا همگروهیم اعدادو بهشون گفت ...

خب بابا ما داریم زحمت میکشیما ...

بعد همگروهیمو فرستادم بره یه چیزی از استاد بپرسه ... پسره رو کرد بهم با یه لبخند که سعی در جذاب کردنش داشت بهم گفت میتونم اعدادتونو ببینم؟ فکر کرده بود خام میشم😂 

منم مستقیم جلو دوستاش خیلی محکم گفتم : نه!

پسره یه لحظه تو شوک رفت ... دوستاش زدن زیر خنده ... خودشم بعد از تو شوک در اومد و گفت چه نه محکمی گفتین ...


بعد به دوستاش گفت پاشین بریم از اون یکی گروه عددهاشونو بپرسیم ...

😂


۰۲ آبان ۹۶ ، ۰۷:۱۲ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...