من آمده ام گدای این در گردم
مشمول عطا و لطف داور گردم
با دست تهی آمده ام عیبی نیست
عیب است که با دست تهی برگردم
من آمده ام گدای این در گردم
مشمول عطا و لطف داور گردم
با دست تهی آمده ام عیبی نیست
عیب است که با دست تهی برگردم
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
بیا که رایت منصور پادشاه رسید
نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید
جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت
کمال عدل به فریاد دادخواه رسید
سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد
جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید
ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن
قوافل دل و دانش که مرد راه رسید
عزیز مصر به رغم برادران غیور
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید
کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید
صبا بگو که چهها بر سرم در این غم عشق
ز آتش دل سوزان و دود آه رسید
ز شوق روی تو شاها بدین اسیر فراق
همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید
مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید
بسم الله الرّحمن الرّحیم
*مستغاثی بک یا صاحب العصرِ و الزمانِ و المکان ...یا غریب الطرید...یا امامنا...یا حجّة الله و یا بقیّة الله فی ارضه...*
چه بگویم از جمکرانی که بی کران در آن مفهومی ندارد...
جمکران یعنی "جمکران"!!
حد آن ، آنقَدَر بسیار است که بی کران در برابر آن به زانو در میاید...
حدِّ رسیدن به امامی که بهترین و شریف ترین مخلوق خدا بر زمین است...حجّت او و پدر مهربان ماست...
سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود
فقر و دانش جمله بشویید به می
که فلک دیدم هر قصر دل دانا بود...
شب و روز در این امیدم
که ندای آشنایی
برسد به گوش هر دم
برسد به عشق و همدم
******************
نزد کعبه
زیر ایوان مدائن
زیر قُبّه
زیر ایوان طلا و زیر طاق کسری
*****
میرسد هر دم ندایی
*****
که منم کاغذ لوح مبین
که منم نور چشم مومنین
منم مهدی آخرالزّمان
منم نور چشم مُرسلان
ایها النّاس منم منتقم خون حسین
منم منتقم حیدر کرّار و منم منتقم فاطمة زهرا
کجایید شما ای آل بوسفیان و مروان
منم مهدی کرّار و منم بقیّة الله
******
از برق نگاهم در خفا جان می دهید؟؟
منم منتقم آن عمّ رشیدم عبّاسِ سقّا
******
وقت آن است که دنیای خدا ، بس گلستان بشود
از وجودم وَ وجودِ پدرانم ، بس پُر اَمن بشود
*****
این منم مهدی و نور ذات حق
*****
این منم نور چشمان رسول و امیرالمومنین
این منم مهدی،سرّ حقِّ بندگی
یا
رب آن آهوی مُشکین به ختن باز رسان
و
آن سهی سرو خرامان به چمن باز رسان
دل
آزرده ی ما را به نسیمی بنواز
یعنی
آن جان ز تن رفته به تن باز رسان
ماه
و خورشید به منزل چو به امر تو روند
یار
مه روی مرا نیز به من باز رسان
دیده
ها در طلب لعل یمانی خون شد
یا
رب آن کوکب رخشان به یمن باز رسان
برو
ای طائر میمون همایون آثار
پیش
عنقا سخن زاغ و زغن باز رسان
سخن
این است که ما بی تو نخواهیم حیات
بشنو
ای پیک خبر گیر و سخن باز رسان
اللّهمّ عجّل لفرج مولانا صاحب العصر و الزمان...الهیــــــ آمیــــــــن
عصر یک جمعه دلگیر، دلم گفت
بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟
آتش زدن در و دیوار
شعله ور شد در بهشت پشت در مادر بهشت
خدا خدا
فرض کن حضرت مهدی(عج) به تو ظاهرگردد،/ظاهرت هست چنانیکه خجالت نکشی؟/باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟/خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟/لقمه ات درخور او هست که نزدش ببری؟/پول بی شبهه وسالم زهمه داراییت/داری آن قدرکه یک هدیه برایش بخری؟/حاضری گوشی همراه توراچک بکند؟/باچنین شرط که درحافظه دستی نبری!/واقفی برعمل خویش توبیش از دگران،/می توان گفت تو را شیعه ی اثنا عشری؟