یکی اون بیرون به فکرته!!باور کن!

❃ نَظَرَ مِن بابِ افتعال❃

۱۳ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

روز قشنگم 😍

امروز روز خوبی بود 

صبح که رفتم کلاس فن بیان و سخنرانی ، ارائه داشتم و بعدشم اومدم خونه تا نماز بخونم و اینا چون با حورا قرار داشتم که بریم نمایشگاه بین المللی و چیزهای هیجان انگیز از پارک علم و فناوری دانشگاه ها خصوصا شریف ببینیم که استاد دلیجانی کلی تاکید کرده بودن

و واقعا مشعوووف شدم بابت اینهمه چیزای قشنگ قشنگ

مثلا یه آبنما دیدم که برعکس بود

آب از پایین میرفت بالا😍

 

تازه شیش کیلیومتر با حورا پیاده روی کردیم توی نمایشگاه 😅

خدایی خیلی خوب بود

خدا رو شکررر

خدایا ازت ممنوووونم 😍❤

۲۹ آذر ۹۸ ، ۱۶:۱۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

شب بله برون 😊

سلااااااااام

چقدرررر شوهر خواهر دار شدن حس باحالیه 😂

واقعا هرکی امشب منو دید گفت ایشاالله تو هم به زودی عروس شی و با "خدا نکنه" ی من مواجه شد😂

حالا از این ور ابوالفضل برام فلشش رو پر از کارتون کرده آورده تا دم در خونه  😂

بعد هم میگه شما هم هر فیلمی رو که دوست داشتید توی فلشم بریزید و بهم بدید 😂

یعنی روحیه چقدر میتونه شاد باشه ؟😂

خدایا شکررررررت

خیلیییی دوست دارم

جیییییغ

۲۸ آذر ۹۸ ، ۲۳:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

قانون جذببببب!

 دیشب همینکه از مترو خارج شدم ، همه اش فکرم درگیر ابوالفضل بود . نمیدونم چرا واقعا 😅

همه اش حس می کردم الان می بینمش !

چون آخرین باری که دیدمش ، چهار جلسه ی  آشنایی بود

و از اون موقع به خانواده ها گفتیم که باید بیشتر فکر کنیم و بیشتر آشنا بشیم .

خلاصه اینکه اومدم بیرون و ذهنم درگیرش بود .

با خودم گفتم بذار برم مروارید یه چیزی بخرم 

راهمو کج کردم سمت پاساژ

باز توی راه پاساژ ، حس کردم فاطمه (خواهر ابوالفضل) رو دیدم

بعد با خودم گفتم : توهم زدی دختر !

بعد از چندثانیه ، باکمال ناباوری ، دیدم ابوالفضل از دور داره میاد 😐

اصلا باور نمیکردم !

چجوری میشه به یکی فکر کنی و همون لحظه جلوت ظاهر بشه؟

منتها عجله داشت چون داشت میرفت کلاس والیبال

اومدم خونه و با ذوق به مامان گفتم که ابوالفضل رو دیدم 

شب اومد واتس اپ و حرف زدیم باهم

برام خیلییی جالب بود ماجرای دیشب 

قانون جذب واقعا عمل میکنه

امروز هم که بله برون خواهرمه 😊 خدارو شکر 

لی لی لی لی لی (به صورت کِل خوانده شود)

 

 

۲۸ آذر ۹۸ ، ۰۹:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

تو از دست ندادی بفهمی چیه ترس از دست دادن !

باور کن همان چیزی که از دست دادنش برای انسان سخت ترین کارهاست، سرانجام همانی است که دیگر رغبتی به آن ندارد!

آلبر کامو

۲۸ آذر ۹۸ ، ۰۱:۰۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

یک بار برایم نوشتی دوستت دارم !

یک بار برایم نوشتی دوستت دارم،
من هزار بار خواندمش، هزار بار ضربان قلبم بالا گرفت
هزار بار نفس در سینه ام برید..
هزار بار در وجودم ریشه کرد!

انگار که هزار بار شنیده ام، انگار که هزار بار نوشته ای...
تو یک بار دروغ گفتی،
من دروغت را هزار بار تکرار ﮐﺮﺩﻡ،
هزار بار رویا ساختم، هزار بار باور کردم
انگار خانه ام را روی آب ساخته باشم!
تو یک بار نبودی،
من هزار بار دنبالت گشتم،
هزار بار خاموش بودی
هزار بار به در بسته خوردم!
هزار بار دلم گرفت،
انگار که تمام هزارانم را باخته باشم..
و اما یک باره
در دلم فرو ریختی
و من که تو را هزار بار زندگی کرده بودم هزار بار مردم!
تو همیشه همان یک بودی،
یک دوستی، یک تب، یک رابطه، یک تجربه
و این من بودم که از" یک" هزار ساخته بودم!

#هیلا_صدیقى

۲۶ آذر ۹۸ ، ۲۳:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

شکست یا موفقیت؟!

وقتی زندگی ات میفته روی سراشیبی شکست ، پس باید بدونی که چند لحظه ی دیگه وقت طلوع آفتابه ...

 

این یعنی به خواست خدا ،

 

 

موفقیت نزدیک است ...

۲۶ آذر ۹۸ ، ۱۵:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

از اینجا می روم تنهامرا دیگر نخواهی دید ...

تو مرا از دست دادی ای دوست

من که زندگی دارم ای دوست

هرچه از عشقت کنارم ماند

به خودت میسپارم ای دوست

بعد از تو باران هنوز می بارد

بعد از تو این خانه هنوز مرا دارد

در خوابم نمیبینی مثل مرا دیگر

غرور من این جاست تنها نمیمانم

راحت برو بگذر 

آرامشی دارم که طوفان را بغل کردم

همین دیوانگی را من ببین ضرب المثل کردم

نداری ارزش ماندن کنارم را نداری

هیچ نشانی تو از عاشق ها نداری

نه نداری تو دگر در قلب من جا نداری

۲۲ آذر ۹۸ ، ۱۳:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

روزِ شجاعت !

امروز روز عجیبی بود 

روزی بود که تمام جرئت و جسارتمو جمع کردم تا خرق عادت کنم از عرف جامعه !

و با اینکارم ، چهره ی واقعی طرفم رو دیدم !

 

انقدر برام غیرقابل باور بود که فشارم افتاد و یک آن پلک هام سنگین شد و به خودم اومدم و دیدم که چقدرررر حالم بده !

 

اما درسی که امروز گرفتم رو هیچ وقت فراموش نمیکنم ...

تجربه ای که امروز بدست آوردم رو با هییییچ پولی نمیتونستم بخرم ...

 

امروز چیزهای زیادی بدست آوردم ...

و کسی رو از ذهن و زندگی ام برای #همیشه بیرون کردم که تا چند ساعت پیش فکر میکردم بخش بزرگی از زندگیم میتونه مال اون باشه ...

 

و چقدرررر خدای من بزرگ و حکیم عه که این موقع باید به همچین دستاوردی برسم ...

 

حالا که آقای حسینی توی خواستگاری اش جدی عه و من تا همین چند ساعت پیش ، ذهنم پیش کسی بود که فکر میکردم بهم علاقه منده ...

و این باعث میشد نتونم خوب به خانواده ی حسینی فکر کنم ...

اما حالا که بهم اثبات شد که همه جیز تموم شده اس ، دیگه نمیذارم ذهنم جایی بره که نباید !

 

خدا رو شکر میکنم که بهم نشون داد و ثابت کرد

 

خدارو شکر میکنم که نذاشت اشتباه کنم

نذاشت همینجوری با ذهنیت غلط و توهم بیجا ، پیش برم 

 

خدارو شکر که بهم نشون داد که حدیثه ! داری اشتباه میکنی !

 

و الان بعد از مدددت ها به اشتباهم پی بردم

 

حدودا سه سااال !

 

تجربه ی باارزشی بود برام

 

همیشهوقتی میری سمت کسی ، اون شخص خیلی خوب خودشو نشون میده !

 

و چقدر خوبه که اینجوری شد ...

 

چقدر خوبه که الان برای سوال های مادرم ، جواب دارم و عذاب وجدان ندارم ...

 

چقدر خوبه که یه بخش بزرگی از ذهنم خالی شده ...

 

چقدر فراموش کردن خوبه و چه نعمت بزرگیه ...

 

خدایا با تمام وجودم ، تو رو شکر میکنم

 

کسی که اشک منو در بیاره یا قلبم رو به درد بیاره ، حتی اگه آدم ارزشمندی باشه ، برای من ارزشمند نیست !

 

خدایا ازت ممنونم که از اونایی که ادعا میکنن ، امتحان میگیری ...

 

ممنون که خدایِ من هستی ❤

 

دوستت دارم

 

حدیثه سادات

 

لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم

۲۱ آذر ۹۸ ، ۱۹:۰۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

نفرت ...

دیگه حتی از دستگیره ی  پله برقی هم بدم میاد ...

۲۱ آذر ۹۸ ، ۱۸:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

گفتی : دل اگر دل باشد ...

 

میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد

 

سید علی صالحی

۲۰ آذر ۹۸ ، ۰۱:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

روزها فکر من اینست و همه شب سخنم ...

حس عجیبی دارم!

 

چرا هرکی میاد خواستگاری میگم : نه؟!!

 

چرا میره جلو ماجرا ولی کسی به دلم نمیشینه؟!

 

احساس گنگ بودن می کنم !

 

شاید من به پشتوانه ی اینکه یکی همیشه هست که دوستم داره (که فکر غلطیه! و توقع کاملا بی جاییه!) ، به خیلی ها "نه" گفتم !

 

و من همیشه دنبال نشانه های دوست داشتنش میگردم ...

و وقتی میبینم نشانه ها کم یا محو شدن ، کلا بیخیال میشم ...

 

چون بیخیالی هم عالمی داره ...

 

 

داشتم یکشنبه صبح به حورا میگفتم که :

حورااا ! من دیشب کلی فکر کردم ...

 

به اینکه :

 

اگه من یکی رو دوست داشتم که برای حرف زدن باهاش یا نگاه کردنش یا قرار گذاشتن باهاش حاضر بودم خیلی کارا رو بکنم ، ولی اون به من توجه نمیکرد یا حتی بهم نگاه نمی کرد یا حتی با من حرف هم نمیزد یا سعی میکرد دور ترین نقطه رو برای ایستادن و فاصله داشتن از من انتخاب بکنه، من نمی بخشیدمش و #داغون می شدم !!

 

امروز داشتم کامنتای وبلاگمو میخوندم ...

در عجب بودم از نوع جواب دادنم !!

انگار اون جواب کامنتا ، منِ حدیثه نبودم!!

 

واقعا چرا؟!

 

اصلا من چم شده؟!!

 

این حرفا چیه؟!

 

احساس گنگ شدگیو گم شدگی میکنم

کاش کسی میتونست کمکم کنه ...

 

هعی ...

۱۹ آذر ۹۸ ، ۱۶:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

آهنگ پاییزی من !

این آهنگ برای من بوی غربت و پاییز میده ...

 

دانلود

۱۶ آذر ۹۸ ، ۱۸:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

روزای جدید !

به نام خدایی که نزدیک ترین به همه ی ماست

 

خیلی مدت میگذره از آخرین پستی که توی وبلاگم گذاشتم

از وقتی کارمند شدم ، زندگیم یه مدل دیگه ای شده

صبح ها میرم شرکت و شبا برمیگردم 

شش واحدم یعنی سه تا درس دو واحدی مونده تا فارغ التحصیلی که امروز یکیشو امتحان دادم

یکیش هم همین سه شنبه اس و یکی دیگه اش هم چهارشنبه ی بعدی

 

شانسی که آوردم و لطف خدا بوده ، اینه که من و حورا که دوست دانشگاهی ام بوده  و الان بهترین دوستمه، باهم الان همکاریم 

میزهامون کنار همه

کارمون نفتیه

روی میدان رگ سفید کار می کنیم

 

امروز هم رفتیم دانشگاه تا کار اداری نامه ی کارآموزی حورا رو هم درست کنیم و مرخصی ساعتی گرفتیم از سرکار

 

بعدشم گفتیم بریم این سمیناره رو هم ببینیم که تا رفتیم تموم شده بود 😂

 

امروز میخواستم به خانوم دکتر حاجی پور بگم گه بیاد با ما یه تیم بشه برای پتروتست پژوهشگاه

 

اما نشد که بشه

نشد که بگم

 

اما دنبال دو نفر دیگه هم هستیم که کار بلد باشن و بتونن چالش حل کنن 

حالا نمیدونم چی پیش میاد ...

 

توکل بر خدا ...

 

۱۶ آذر ۹۸ ، ۱۸:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...