امروز روز عجیبی بود
روزی بود که تمام جرئت و جسارتمو جمع کردم تا خرق عادت کنم از عرف جامعه !
و با اینکارم ، چهره ی واقعی طرفم رو دیدم !
انقدر برام غیرقابل باور بود که فشارم افتاد و یک آن پلک هام سنگین شد و به خودم اومدم و دیدم که چقدرررر حالم بده !
اما درسی که امروز گرفتم رو هیچ وقت فراموش نمیکنم ...
تجربه ای که امروز بدست آوردم رو با هییییچ پولی نمیتونستم بخرم ...
امروز چیزهای زیادی بدست آوردم ...
و کسی رو از ذهن و زندگی ام برای #همیشه بیرون کردم که تا چند ساعت پیش فکر میکردم بخش بزرگی از زندگیم میتونه مال اون باشه ...
و چقدرررر خدای من بزرگ و حکیم عه که این موقع باید به همچین دستاوردی برسم ...
حالا که آقای حسینی توی خواستگاری اش جدی عه و من تا همین چند ساعت پیش ، ذهنم پیش کسی بود که فکر میکردم بهم علاقه منده ...
و این باعث میشد نتونم خوب به خانواده ی حسینی فکر کنم ...
اما حالا که بهم اثبات شد که همه جیز تموم شده اس ، دیگه نمیذارم ذهنم جایی بره که نباید !
خدا رو شکر میکنم که بهم نشون داد و ثابت کرد
خدارو شکر میکنم که نذاشت اشتباه کنم
نذاشت همینجوری با ذهنیت غلط و توهم بیجا ، پیش برم
خدارو شکر که بهم نشون داد که حدیثه ! داری اشتباه میکنی !
و الان بعد از مدددت ها به اشتباهم پی بردم
حدودا سه سااال !
تجربه ی باارزشی بود برام
همیشهوقتی میری سمت کسی ، اون شخص خیلی خوب خودشو نشون میده !
و چقدر خوبه که اینجوری شد ...
چقدر خوبه که الان برای سوال های مادرم ، جواب دارم و عذاب وجدان ندارم ...
چقدر خوبه که یه بخش بزرگی از ذهنم خالی شده ...
چقدر فراموش کردن خوبه و چه نعمت بزرگیه ...
خدایا با تمام وجودم ، تو رو شکر میکنم
کسی که اشک منو در بیاره یا قلبم رو به درد بیاره ، حتی اگه آدم ارزشمندی باشه ، برای من ارزشمند نیست !
خدایا ازت ممنونم که از اونایی که ادعا میکنن ، امتحان میگیری ...
ممنون که خدایِ من هستی ❤
دوستت دارم
حدیثه سادات
لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم