ای واژه ی بی معنی


رویایی بی تعبیر


آغاز ترین پایان


آزادترین تقدیر


از قلب تو می روید


نبض غزلی تازه


پنهان شده ای در من


گمنام پر آوازه


تو سایه ی خورشیدی


تو بوسه ی در بحران


تو دلهره ای آرام


مهتابِ تر از باران


آرامش طوفانی


می سازی و ویرانم


رسوایی راز آلود


می پوشی و عریانم


من حادثه بر دوشم


من عشق نمی دانم


در هیچ تمامم کن


تا زنده شود جانم


ای واژه ی بی معنی


رویایی بی تعبیر


آغاز ترین پایان


آزادترین تقدیر


من را تو به خود خواندی


معشوقه ی ناخوانده


دل را به ازل بسپار


یک دم به ابد مانــــــــده


"افشین یداللهی"