دوباره ستون فقراتم درد گرفت🙈😅
.
از اون وقتی که سال دوم دبیرستان بودم و اواخر اسفند ماه بود و من سوار تاب شده بودم ، و با صدای بلند شعر تیتراژ شب دهم سروده ی افشین یداللهی رو میخوندم ، زمان زیادی میگذره...
.
انقدر غرق در زیبایی شعر شده بودم که سرعت تاب خیلی خیلی زیاد شد و منم خیلی رفتم بالا و تاب انقدر رفت بالا که برعکس شد و برگشت...و من پرت شدم و سرم خورد به سکو😱
.
یادمه همه جا ییهویی تاریک شد و من نمیتونستم نفس بکشم...
نمیتونستم😭
.
ولی دیدم الآنه که بمیرم چون اکسیژن بهم نمیرسید...انقدر داد زدم تا نفسم در اومد...😊
.
بعد از اون موقع تا الآن ستون فقراتم درد میکنه...دکتر هم رفتما...وای گفت هیچی نیست...چرت و پرت میگفت...وگرنه چرا من تا الآن خوب نشدم؟!
.
حتی زیاد که میشینم خیلی کمرم درد میگیره😢
.
ولی بعدش می ایستم و خوب میشم😊
.
خدایا به خاطر همه چی شکرت😊