هو الرفیق
جی میل اَم را باز می کنم...بخش چت آن چراغش سبز می شود و این یعنی من اینجا هستم... من آنلاینم
ساعت ها منتظر می مانم...کسی نمی آید...
آن هایی که هستند ٰ سلامی نمی دهند...
حجم تنهایی ام عمیق و عمیق تر می شود...
به صفحه ی اینستا بر میگردم...کسی نیست...
در خود فرو می روم...
یعنی کسی به یاد من نیست؟!
چقدر تنهایی...
به وبلاگم سر می زنم...شاید آخرین امید آنجا باشد...
تنها بازدید کننده ی وبلاگ خودمم!!!
و من تنهام...
از تنهایی ها به خواب پناه می برم...
موقع خواب با او حرف می زنم...
آری...
آنهمه تنهایی ٰ احساسی پوچ بیش نبوده است...
حال من دارم با بزرگ ترین و مهم ترین و مهربان ترین و از همه مهمتر ٰ رفیق ترین مرد این کره ی خاکی صحبت می کنم...
اویی که می گوید : من همیشه به یاد شما هستم...
و من ٰ این مرد بزرگ را رها کرده و به دیگران چسبیده ام که اگر یکسال و حتی بیشتر نباشم حتی خبر از من نمی گیرند تا بفهمند مرده ام یا زنده!
و من باز بهترین بابا ٰ بهترین دوست را رها کرده ام و به تنهایی ها و حصارهای خود ساخته پناه برده ام از چه؟!!
ای بهترین دوست من! آقاجان! آقایا! دوستتان دارم به وسعت یادتان بر ما...