تقدیم به عزیز دردانه ی عالم هستی...



همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی؟

به کسی جمال خود را ننُموده ای و ، بینم

همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی!

به ره تو بس که نالم ، ز غم تو بس که مویم

شده ام ز ناله : نالی! شده ام ز مویه : مویی

همه خوشدل آن که : مطرب بزند به تار، چنگی

من از این خوشم که : چنگی بزنم به تارِ مویی

چه شود که راه یابد سوی آب ، تشنه کامی؟

چه شود که کام جوید ز لب تو کام جویی؟

شود این که : از ترحّم دمی ای سحاب رحمت

منِ خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلویم؟

بشکست اگر دل من ، به فدای چشم مستت!

سرِ خمِّ می سلامت شکند اگر سبویی

همه موسم تفرّج به چمن روند و صحرا

تو قدم به چشم من نِه ، بنشین کنارِ جویی!

نه به باغ راه دهندم که گلی به کام بویم

نه دماغِ اینکه از گل شنوم به کام جویی

ز چه شیخ پاکدامن سوی مسجدم نخواند؟

رخ شیخ و سجده گاهی ، سرِ ما و خاک کویی

بنموده تیره روزم ، ستم سیاه چشمی

بنموده مو سپیدم ، صنم سپید رویی

نظری به سوی "رضوانیِ" دردمند مسکین

که به جز دَرَت امیدش نبود به هیـــــــــچ سویی

_________