" بسم ربِّ الإمام المنصور"


 

سلام آقا! سلام خدای احساس!

آقا جون این نامه رو علنی میکنم برای تو ای امام رئوف، علی بن موسی الرضا علیه السلام و افضل الصلاة

تا دیشب، فقط و فقط میخواستم که بیام پابوست...

اما دیدم که من چی میخوام!

یه تفقدی که کردم تو دلم ،دیدم دل من تا الآن فقط گنبد و بارگاه میخواست!

آره آقاجون! درست میگم...

اونایی هم که دارن اینو میخونن درست فهمیدن!

آقایون! خانوما!

دلِ اینجانب فقط گنبد و بارگاه میخواست نه امام رضا!

میدونید از کجا فهمیدم؟!

از اونجایی که هروقت میخواستم بگم دلم هوای امام رضا کرده،میگفتم:

دلم هوای مشهد کرده! دلم هوای حرم کرده!!!!!!!!

آقاجون پس امام رضا چی؟!

تو دلت هوای حرم و گنبد و بارگاه،دلت هوای باب الجواد و درب شیخ طوسی و شیخ طبرسی کرده!!!!!

دلت هوای یه هوا عوض کردن و یه چرخ زدن تو یه شهر دیگه کرده بود!

تو وقتی میشی زائر امام رضا که دلت هوای ناقاره ها و کبوترا و فواره های حرمو نکنه به جای دل هوا کردن برای امام رضات!

تو وقتی میشی زائر و آقا میطلبه تو رو که بگی به امام رضا:

آقاجون من یه تُکِ پا میام دمِ خونه ات بیا بیرون من نمیام تو حرم بیا من یه روی ماهتو ببینم و برگردم!!!!!

اون دم و دستگاه واسه کسیه که بیاد از امکانات خونه ات استفاده کنه...من واسه خودت اومدم...

من نه غذا حضرتی میخوام نه چیز دیگه...نه پنجره فولاد میخوام نه بازم چیز دیگه!!!!!!

پنجره فولاد من دامن دشداشه و شال سبز کمرته...به اون دستامو گره میکنم...من رو چه حاجت به غیر تو؟!="(

درسته دستم کوتاهه اما اگه بخوامم انقدر رئوفی که برای منِ گناهکار پاشی بیای تهران!!!

چه فرقی داره؟

تو همین جا هم صدای منو میشنوی!

درسته زیارتت افضله...

اما اینکه نطلبی انقدری حکمت داره که منی بی دَرک ، حکمتشو نفهمم...4 سال دیگه که دهنم از حکمتش باز موند،میرم می ایستم جلو آینه میگم:

دیدی؟!حالا باز غر بزن!="(

سلام آقا! سلام خدای احساس...

زمانی امام رضا زیارتش میشه افضل که تو اونو فقـــــــــــــــط واسه خودش بخوایش...

نه واسه هتل تو شهرش و وسیله ی نقلیه ای که میبرتت اونجا...اخه میگن:مسیر ریل راه آهن تهران مشهد از وسط جنگل رد میشه...وااااااای نمیدونی چه کیفی داره!

وااااااای قراره بریم فلان هتل با 5 تا ستاره!

آخ اخ اخ...طرقبه! شاندیز!

اینا به کنار! اشترودل مشهدو خوردی؟!!!!!!!!!

میخوان حرمو توصیف کنن میگن:

وقتی وارد میشی، یه گنبد طلایی میبینی!

انگار روحتو میبرن تو هوا...!

یه عالمه کبوتر اونجاست...فواره هاش و...

آخه عزیز دلم اینجاست که باید چشماتو ببندی و فقط چشم دلتو باز کنی...

اونوقت با چشم دلت فقط و فقط و فقط امام رضا رو ببین...جدا از گنبد و بارگاه...

برو...از مناره برو بالا فقط و فقط برای دیدن خود امام...اونوقته که خودش با قدوم مبارکشون میان...

اونوقت دیگه کبوتر و فواره! معنی نداره!

میری تو افق...افق زهرا!

کافیه چشماتو ببندی و چشم دلتو باز کنی...

بین اونهمه عوامل جذب،فقط به صاحب خونه نگاه کن...همین...

این ارزش داره...

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا...