یکی اون بیرون به فکرته!!باور کن!

❃ نَظَرَ مِن بابِ افتعال❃

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امتحان» ثبت شده است

سر درد...

آغا!!من تازه فهمیدم که فقـــــــــــــ  ــــــط و فقـــــــــ ــــــــط زمانی که امتحان دارم سردردای بدی میگیرم!!!به نظرتون این اتفاقیه؟؟!!!

یکی بهم دلداری بده!!!جغرافی و بعدش هندسه =((((

نمیشد فیزیک باشه ؟؟؟!!!

وااااااااااااااااااااااااااااای اینو دیگه کجای دلم بذارم؟؟؟تازه بعد هندسه زبان فارسی!!!!!!!!!

کارم تمومه!!!!!

چه قدر خوب که این سه تا درس آخرین امتحانامونن...

والا به غرعان!!!

هندسه فوق العاده درس قشنگیه...حتما به عنوان اوقات فراغت میرم سمتش...

۱۲ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۳۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

امتحان جغرافی!!!

یادمه دقیقا 23 دی بود که تو وب قبلی ام نوشتم:

امروز با اینکه فردا امتحان درسی که ازش متنفرم(جغرافی)رو دارم ولی واستون یه چیز خیلی جالب و بدرد بخور گذاشتم.به درد خودم خورد.حالا انشاالله(صد در صد)به درد شما هم بخوره...

اون روز 23 دی بود و من فرداش امتحانی داشتم که ازش متنفر بودم...

بله امروز 12 خرداده و من باز هم فردا امتحانی دارم که ازش متنفرم!!(امتحان جغرافی دارم)

پستی که اون روز گذاشتم ،پست خوبی بود...

برای همین هم آقای عقید اولین کامنتشونو درباره ی وبلاگ من گذاشتن:

شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۱ ۱۱:۵۳
سلام.

با اینکه فردا امتحان دارم و از درسش هم خوشم میاد(آشنایی با علوم قرآنی)ولی واستون نظر میذارم.

آفرین،مطلب مفید و مورد تأییدی بود.

یازهرا(س)


ممنون .ما اینیم دیگه...از هر قشر جامعه یه چیزی تو خودمون داریم...


اونروز روز خوبی برای من بود...چون مهمون داشتیم(من عــــــــــــــاشق مهمونم!!)

هیچ وقت یادم نمیره...وقتی که داشتم این کامنت رو که تنها کامنت اون پست بود رو می خوندم،نه ذره ای جغرافی خونده بودم و نه از پای لپ تاپ بلند می شدم و همچنین که داشتم سوپ میخوردم!!

تازه دست مبینا هم شکسته بود...!!!

خلاصه...روز خوبی بود...هوا سرد بود..اما الان هوا گرمه!!اون سال 91 بود و الان سال 92 هست!!اون موقع باید برای امتحان،74 صفحه میخوندیم+استان اما الان باید160 صفحه بخونیم بعلاوه استان!!!

اون موقع کوچیک بودیم و نادان...اما الان...

خلاصه اینکه همه چی فرق کرده...این منم...16 سال و 7 ماه و 18 روز...

نمیدونم آیا بتونم بزرگتر شم یا نه...!!

تقویم عمر رو که ورق میزنم،میبینم که سن من،از سوم راهنمایی شروع شد!!!من از اون موقع رشد کردم و بزرگ شدم...اونم دقیقا یه روزای بهاری مثل الان...

با این پست،4 ماهه شدم...!!!

 4 ماهه که از 12 بهمن گذشته...همین...تولد چهارماهگی ام مبارک!!!

امروز تو ایستگاه اتوبوس،از یه پسر فال فروش فال خریدم...

تو فالم،اسمم اومده بود!!:

به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود

که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود

"حدیث" عشق که از حرف و صوت مستغنیست

به ناله ی دف و نی در خروش و ولوله بود

ـــــــــــــــ

داریم بزرگ میشیما!!در واقع پیر میشیم...


۱۲ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۵۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

تقلب با معلم =)

من عــــــــــــاشق اون معلم هایی ام که وقتی سر امتحان ترم گیر یه سوالی و به مراقب می سپاری که بیاد تا یه جوری از زیر زبونش جواب رو بکشی بیرون،میاد و هنوز حرف از دهنت در نیومده جواب رو میگه!!!!

ینیا آمار و خصوصا عربی دمشون گرم!!!

عربی که قشنگ داشتم سوالا رو باهاش چک می کردم =)

بابا ناسلامتی امتحان ترمه ها =)

همیشه هم معلم عربیمون تو امتحانات کلاسی میگفت:بچه ها از من سوال نپرسید من به هیچ سوالی جواب نمیدم!!!تو امتحان ترم که من اصلا به هیچ عنوان نمیام چیکار میخواید بکنید؟؟

خلاصه سر همون امتحان کلاسی هم همین مدلی بود...

به تمام سوالا جواب میداد و چه خوب هم جواب میداد =))

ینیا آدم این معلم ها رو میبینه کیف میکنه =))

هعی=(

فقط 4 تا امتحان دیگه مونده...

بعدش دیگه خداحافظ دوم ریاضی....سلام سوم ریاضی =)

اصن چک کردن بعد امتحان اعصاب واسه آدم نمیذاره...امتحان کنید...اعصابم ضعیف شده =)

۱۱ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۳۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

مومن همواره در جستجوی حکمت است...

//حکمت وزیدن باد، رقصاندن شاخه ها نیست؛ امتحان ریشه هاست.//
حضرت امیرالمومنین علیه السلام

۲۵ دی ۹۱ ، ۱۷:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...