مرد بزرگ، کسی است که در سینۀخود ، قلبی کودکانه داشته باشد...
خواهرم تعریف میکرد که چند روز پیش(دو سه روز پیش) داشته تو اتوبان می رفته که یه دفعه می بینه یه ماشین زده کنار و یه پسر از اینا که بُلیزِ صورتی جیغ چسبون که یقه اش هم تا دو وجب بازه!! می پوشن و موهاشونو فَشِن میدن بالا و خلاصه تیپ امروزی سر ظهر بعد از اذان ظهر (فقط چند دقیقه بعد از اذان ظهر)کنار اتوبان نگه داشته و کارتون انداخته زمین و داشته نماز اول وقت میخونده...
می بینید؟؟!!یاران امام زمان در خفا هستن...لطفا ادعا نداشته باشید...اَنگ کفر هم به اینجور آدما نزنید لطفا...
تو کتاب دینی مون نوشته:از کوزه همان برون تراود که در اوست...انقدر تو کلاس اعتراض کردم به این جمله که در ذیل همچین ادمایی نوشته بودن که همه گفتن پاشو برو زنگ بزن اعتراض کن به مولف کتاب...والـــــّــــــا به غرعان....
پس از مدت ها گشت و گذار و جست و جو در پی آینه ی دستیِ عزیزم،نشستم دارم "چی پف" می خورم که یه دفعه خواهرم از تو کیفش آینه ی عزیزمو در میاره!!!!
میگم:فکر میکردم فقط خودم کِش رفتن بلدم!!!
میگه:اسم این که کِش رفتن نیست!
میگم:پس چیه؟
میگه:اسمش استفاده همه جانبه از وسایله!!
میگم پس از این به بعد منم می تونم استفاده همه جانبه از وسایلت داشته باشم دیگه؟ =)
میگه:اون اسمش استفاده همه جانبه از وسایل نیست این اسمش استفاده همه جانبه از وسایله...اسم اون کِش رفتنه =)
من :|
خواهرم =)
یــــــــــــــــــا خـــــــُــــــــدااااااااا :@
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن:"چی پُف" تبلیغ بود...آخه خیلی خوشمزه است =)مخصوصا با چایی...=)
خواهرم برگشته میگه:می دونستی که نجیب ترین حیوون کلاغه؟؟!!!
من :|
خواهرم =)
من:مگه اسب نیست؟
خواهرم:نه.حتی کلاغ از اونم نجیب تره.!!
من :@ چرا؟؟!!!!
خواهرم:نمیدونم =)))))
من :|
رفتیم رستوران،مامانم برگشته به گارسن میگه:شما چقدر شبیه محسن یگانه هستید!!
نمی دونم چرا به گارسنه برخورد!!!!همچین با دلخوری رفت که نگو...اصن دیگه روم نمیشه تو چشاش نیگا کنم =)
بسم ربِّ الامام المنصور
انسانها سه دسته اند و مَثَل شان مانند تابش پرتوهایی است که از تابش مواد پرتوزا بدست می آیند.سه نوع پرتو از ماده پرتوزا ساطع می شود به نام های :آلفا،بتا و گاما...
در مسیر تابش این پرتوها ،میدان الکتریکی قوی قرار میدهیم که حکم همان افراط و تفریط را دارد برای ما انسانها!
در ابتدا قبل از قرار گرفتن در مسیر این میدان الکتریکی قوی،هر سه پرتو راه خود را در مسیر مستقیم(صراط المستقیم) ادامه می دهند؛اما به محض اینکه در محدوده ی این فضای بارگونه قرار گرفتند،مسیر هریک مشخص می شود...
تمام زمینه ها برای انحراف پرتوها آماده است حال باید دید که آیا انحرافی صورت میگیرد در این محدوده ای که آزمایش در آن نهفته شده است؟!!
آیا کسی از رفتن و ادامه دادن در مسیر مستقیم،سرباز میزند و به عوامل انحراف کننده بار مثبت و منفی میدان بار الکتریکی (افراط و تفریط)پاسخ مثبت داده و منحرف میشود؟آیا کسی هست که ثابت قدم در مسیر مستقیم (صراط المستقیم) باشد؟؟!!
به محض قرار گرفتن در میدان الکتریکی و عوامل منحرف کننده،پرتوی بتا به سمت افراط(بار مثبت) و پرتو آلفا به سمت تفریط(بار منفی)جذب میشوند...
حال فقط یک پرتو می ماند که به خط راست حرکت میکند...و آن همان پرتوی قدرتمند و خنثی گاما است!!
پرتویی که از جنس الکترو مغناطیس=نور است.!!
الکترومغناطیسی که آمیخته با وجود بنیادی این پرتوست و همان نور است که موجب منحرف نشدن آن در میدان سخت الکتریکی(امتحان) شده است.پیوند با نور و نور و نور...
آن همان مومن بالله و رسول الله و حجّة الله است...
آن همان پیوند خورده با نور آل محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است...
وجود بنیادی ذره های نور در وجودِ او باعث شده که به عوامل منحرف کننده پاسخی نداده و در راه مستقیم حرکت کند ...او همان قدرتمند ترین پرتویی است که از همه چیز عبور کرده و همه ی عوامل منحرف کننده را پس زده و به مسیر مستقیم خود ادامه می دهد...به جز دیواره ای از سرب که برای او حکم همان مرگ را دارد...
یادمان باشد:
نور فقط در مسیر مستقیم حرکت می کند...
اگر خود را به نور متصل کنیم،هرگز به راه کج منحرف نخواهیم شد...
خدا نور آسمانها و زمین است...مثل نور او هم اکنون حیّ و حاضر است...اطاعت از نور او در زمین،ولیّ او در جهان،ما را به همان نور متصل کرده...
پیوند با نور در اطاعت امام عصر است ...همین و دیگر هیچ...
اللهم عجل لولیک الفرج...الهی آمین
رفتم داروخونه مرده وارد شده رو به متصدی خانوم میگه:
خانوم یه گاز بدید بی زحمت =)
من از خنده ترکیدم اونجا =)))
قیافه ی مرده دیدنی بود یه آقای سانتی مانتال کت شلواری =)
_______________
پ.ن:منظور گاز استریل بوده =)
خواهرم رفته سی دی فروشی ،رو به مغازه دار کرده میگه:
عاغا! یه خاطره از فردا دارید؟؟
یارو برگشته میگه:یه خاطره از فردا نه اما از دیروز چرا دارم =)
عـــاغا عایا فقط ماییم که در حین گوش دادن به این مصراع از آهنگ آلبوم یه خاطره از فردا :
دارم میام پیشت جاده چه همواره
می افتیم تو دست انداز و هرچی چاله چوله است یا شمام اینجوری هستید؟؟ =)
بیا که رایت منصور پادشاه رسید
نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید
جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت
کمال عدل به فریاد دادخواه رسید
سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد
جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید
ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن
قوافل دل و دانش که مرد راه رسید
عزیز مصر به رغم برادران غیور
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید
کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید
صبا بگو که چهها بر سرم در این غم عشق
ز آتش دل سوزان و دود آه رسید
ز شوق روی تو شاها بدین اسیر فراق
همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید
مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید
تو یه استاتوس خوندم که میگفت:
یک اتاق مرتب نشانه ی یک کامپیوتر خراب و یا اینترنت قطع شده می باشد.
حکایت این روزای منه =))
بسم ربّ الامام المنصور
هُرم گرما،مستاصل می کند بنی آدم را!
گرد و غبارو آلودگی،جزئی از این سرزمین است انگار.
خاموشی های مکرّر ،دیوانه ات می کند.
غذای نا مطبوع آن هم برای مایی که صاحب سبکیم در طبخِ غذا ،معده را متحیّر کرده!
مکانهای غیر قابل سکونت برای مایی که غریبه ایم با نظیف نبودن و تاکسی-گاری های قرن هجده که خیلی زود چشم را می زنند در قرن بیست و یک!
سیم های معلق برق و تلفن که موهای آدمی را می ماند که هرگز به خود شانه ندیده اند!
زمین مفروش به زباله که هنگام راه رفتن تمرکزت را بهم می ریزند و درست نمی دانی پایت را باید روی کدامشان بگذاری تا کمتر کثیف شوی!
تفتیش های مکرّر و مکرّر که تو را به خود مشکوک می کنند!!
تیر آفتاب که فقط بلد است مغزت را نشانه رود،آسانسورهای همیشه خاموش که نقششان بیشتر تزیین است تا تمدن،و از همه بدتر،آزار های گاه به گاه خدّام...
همه و همه را می نوشیم به یک جرعه !
در این سر کشیدن ،لحظه ای هم تردید نداریم آقا!!مگر در این سرزمین که در سپر کردن بدن مقابل امام،تردید نشد،می توان تردید کرد!؟
که مدال زائر شما شدن را کسب کردن،بیشتر از اینها می ارزد برای ما!
که شما بسیار حق دارید بر گردنمان!
بنده ی آزاد شده ،بنده ای که اربابش او را از جاهلیتِ نشناختنِ امام،[1]آزاد کرده،بنده ای که خود حاضر نیست لحظه ای این درگاه را رها کند،مگر گله هم بلد است؟اصلاً،آنکه با هر بار زیارت شما،تمامی گناهانش بخشوده می شود،به گله و گله کردن فکر هم می کند!؟[2]
گله نیست نه! گله در قماش نوکران اصلاً یافت نمی شود! این،بلکه تفاخر است!
بگذارید بنده ها خودی نشان دهند در تحمّل سختی ها به خاطر روی گل مولا!
بگذارید،بگذاریم گرما بیچاره مان کند برای شما که این گرما بی شک از آن حرارت جاودانی که در دلهای مؤمنین است برای شهادت شما،آن حرارتی که هرگز رو به سردی نگذارد که داغ تر نیست![3]
که دیده ، سر و وضع نوکر،آنگاه که به دیدار ارباب می رود بهتر از آقایش باشد که سر و وضع ما باشد!
بگذارید آفتاب و غبار دست در دست هم گذارند و پریشانمان کنند،هربار که قصد زیارتتان را داریم!که وضع شما ،بهتر از این نبود هنگام شهادت!
بگذارید،بگذاریم وضع ما،بهتر از این نباشد.
گوارای وجودمان این پریشانی!
برگرفته از کتاب: زندگی بی شما هیچ
نویسنده: سمیرا مهدی نژاد
[1] رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرمایند: ))مَن ماتَ و لَم یَعرِف إِمامَ زمانِهِ مَاتَ مِیتَةَ جَاهِلِیَّة))
یعنی: ((کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد،مرگش مرگ جاهلیّت است))(اصول کافی-ترجمه مصطفوی،2/131؛البحار 23/94 الغدیر 10/360؛اثبات الهداة 1/126 و...)
[2] حضرت رضا علیه الصلوة و افضل السلام : ای فرزند شبیب! اگر می خواهی خدارا درحالی دیدار کنی که بار هیچ گناهی بر تو نباشد،پس حسین علیه الصلوة و افضل السلام را زیارت کن!(عیون اخبار الرضا،ج 1 ،ص 300).
[3] رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم : همانا برای شهادت حسین علیه الصلوة و افضل السلام در دلهای اهل ایمان حرارت جاودانه ای است که هرگز به سردی نگراید.(مستدرک الوسائل،ج 1،ص 318).
آغا!!تجربه ثابت کرده که خواننده هایی که از ماماناشون قهر نکرده و خواننده میشن،از خواننده هایی که نه تنها از ماماناشون بلکه از پدراشون هم قهر کرده و خواننده میشن،موفق ترن!!!
فلذا از مادران گرامی درخواست می شود که به هیچ عنوان با فرزندان گرام خود قهر نکرده و نگذارند تا خود به استعداد خوانندگی بالقوه شان پی ببرند!!!
+واااااااای این چه وضع آهنگه؟؟؟؟!!!!!از 100 تا آهنگ همه رو زدیم رفت...نه شعر خوب نه آهنگ در شان عرف...آخه واقعا من موندم تو خلقت این خواننده ها...
Just khaje amiri/mohammad esfahani/chavoshi/yeganeh
برای همه ی خواننده ها جز این بالایی ها متاسفم...
اینهمه این احسان خواجه امیری بدبخت گفت بابا بیاید یه آکادمی موسیقی راه بندازیم ما خواننده ها کسانی رو که صدای خوبی دارن و از استعداد بالایی برخوردارن رو انتخاب کنیم...مگه تو گوش این مسئولین میره؟؟
+مبینا جان وفات پدری ات رو هم به تو و هم به رومینای عزیز و خصوصا پدر و مادرت تسلیت میگم...
آغا!!من تازه فهمیدم که فقـــــــــــــ ــــــط و فقـــــــــ ــــــــط زمانی که امتحان دارم سردردای بدی میگیرم!!!به نظرتون این اتفاقیه؟؟!!!
یکی بهم دلداری بده!!!جغرافی و بعدش هندسه =((((
نمیشد فیزیک باشه ؟؟؟!!!
وااااااااااااااااااااااااااااای اینو دیگه کجای دلم بذارم؟؟؟تازه بعد هندسه زبان فارسی!!!!!!!!!
کارم تمومه!!!!!
چه قدر خوب که این سه تا درس آخرین امتحانامونن...
والا به غرعان!!!
هندسه فوق العاده درس قشنگیه...حتما به عنوان اوقات فراغت میرم سمتش...
یادمه دقیقا 23 دی بود که تو وب قبلی ام نوشتم:
امروز با اینکه فردا امتحان درسی که ازش متنفرم(جغرافی)رو دارم ولی واستون یه چیز خیلی جالب و بدرد بخور گذاشتم.به درد خودم خورد.حالا انشاالله(صد در صد)به درد شما هم بخوره...
اون روز 23 دی بود و من فرداش امتحانی داشتم که ازش متنفر بودم...
بله امروز 12 خرداده و من باز هم فردا امتحانی دارم که ازش متنفرم!!(امتحان جغرافی دارم)
پستی که اون روز گذاشتم ،پست خوبی بود...
برای همین هم آقای عقید اولین کامنتشونو درباره ی وبلاگ من گذاشتن:
اونروز روز خوبی برای من بود...چون مهمون داشتیم(من عــــــــــــــاشق مهمونم!!)
هیچ وقت یادم نمیره...وقتی که داشتم این کامنت رو که تنها کامنت اون پست بود رو می خوندم،نه ذره ای جغرافی خونده بودم و نه از پای لپ تاپ بلند می شدم و همچنین که داشتم سوپ میخوردم!!
تازه دست مبینا هم شکسته بود...!!!
خلاصه...روز خوبی بود...هوا سرد بود..اما الان هوا گرمه!!اون سال 91 بود و الان سال 92 هست!!اون موقع باید برای امتحان،74 صفحه میخوندیم+استان اما الان باید160 صفحه بخونیم بعلاوه استان!!!
اون موقع کوچیک بودیم و نادان...اما الان...
خلاصه اینکه همه چی فرق کرده...این منم...16 سال و 7 ماه و 18 روز...
نمیدونم آیا بتونم بزرگتر شم یا نه...!!
تقویم عمر رو که ورق میزنم،میبینم که سن من،از سوم راهنمایی شروع شد!!!من از اون موقع رشد کردم و بزرگ شدم...اونم دقیقا یه روزای بهاری مثل الان...
با این پست،4 ماهه شدم...!!!
4 ماهه که از 12 بهمن گذشته...همین...تولد چهارماهگی ام مبارک!!!
امروز تو ایستگاه اتوبوس،از یه پسر فال فروش فال خریدم...
تو فالم،اسمم اومده بود!!:
به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود
"حدیث" عشق که از حرف و صوت مستغنیست
به ناله ی دف و نی در خروش و ولوله بود
ـــــــــــــــ
داریم بزرگ میشیما!!در واقع پیر میشیم...
من عــــــــــــاشق اون معلم هایی ام که وقتی سر امتحان ترم گیر یه سوالی و به مراقب می سپاری که بیاد تا یه جوری از زیر زبونش جواب رو بکشی بیرون،میاد و هنوز حرف از دهنت در نیومده جواب رو میگه!!!!
ینیا آمار و خصوصا عربی دمشون گرم!!!
عربی که قشنگ داشتم سوالا رو باهاش چک می کردم =)
بابا ناسلامتی امتحان ترمه ها =)
همیشه هم معلم عربیمون تو امتحانات کلاسی میگفت:بچه ها از من سوال نپرسید من به هیچ سوالی جواب نمیدم!!!تو امتحان ترم که من اصلا به هیچ عنوان نمیام چیکار میخواید بکنید؟؟
خلاصه سر همون امتحان کلاسی هم همین مدلی بود...
به تمام سوالا جواب میداد و چه خوب هم جواب میداد =))
ینیا آدم این معلم ها رو میبینه کیف میکنه =))
هعی=(
فقط 4 تا امتحان دیگه مونده...
بعدش دیگه خداحافظ دوم ریاضی....سلام سوم ریاضی =)
اصن چک کردن بعد امتحان اعصاب واسه آدم نمیذاره...امتحان کنید...اعصابم ضعیف شده =)
امروز فهمیدم که امام زمان چقدر رو چادر تعصب داره...
فقط کافیه ذره ای از چادرت خاکی شه...اونوقته که ....
امام زمان نمیتونه ببینه که چادری دوباره خاکی شده...سریع عمل میکنه....
من اینو درک کردم...
چادر خاکی...
اصن حرفشو نزن...
فقط نگاه کن به چادر خاکی که چطوری خاک هاشو خودش برات پاک میکنه....
فقط نگاه کن...
بسم ربِّ الامام المنصور
برای من خواندن اینکه شن ساحل ها نرم است کافی نیست:میخواهم پای برهنه ام این نرمی را حس کند .معرفتی که قبل از آن احساسی نباشد،برای من بیهوده است...
آندره ژید
معرفت تو،با احساس کردن محبّتت قابل لمس است...
معرفتی که قبل از آن احساسی نباشد،برای من بیهوده است ای پدر...
حدیثِ:
"هر کس بمیرد و معرفتِ امام زمانِ خود را نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است."
را شنیده ام...
چگونه توان تو را بدون احساس کردنت شناخت؟؟!!
از نظر من،چُنین چیزی میسر نیست!!!
حقا که حرف "آندره ژید" بسیار بر مذاق ما خوش آمد...
معرفت،بی احساس مفهومی ندارد...
و این همان معرفت اصلی است جدای از دانستن بیوگرافی!!!
معرفت،یعنی آگاه شدن دل به فرد...
همان معرفت است که مَوِدَّت را آشکار سازد و ما را به اطاعت محض واگذارد...!!!
اللهمّ اعرفنا حجّتک صاحب العصر والزّمان
اللهم عجّل لولیّک الفرج...الهی آمین یا رئوف و یا رحیم...