یکی اون بیرون به فکرته!!باور کن!

❃ نَظَرَ مِن بابِ افتعال❃

وحدت نور و تاریکی هرگز!

Hadiseh Miri:

از اونجا که خدا برای انسان دو نوع پیامبر ارسال کرده که یکی از اون دو نوع عقل و منطق انسان که حجت درونی انسان است دلم میخواد به ادله ی من گوش بدید و سپس تصمیم بگیرید:

آقای خامنه ای به جهت ایجاد حفظ وحدن میان شیعه و سنی این حکم رو دادن.

حال آنکه من دلایلی دارم که قابل تامل است:

امام صادق (ع)بعد از هر نماز واجب لعن می کرد چهار مرد ملعون و چهار زن ملعون را

اما مردان عبارتند از:ابابکر؛ عمر؛ عثمان؛ معاویه

و زنان عبارت بودند از:عائشه؛ حفصه؛ هند و ام الحکم خواهر معاویه

الکافی ج3 ص342

امام صادق (ع):

دروغ میگوید کسی که گمان می کند دوستدار ماست اما از دشمنان ما برائت نمی جوید

بحارالانوار ج27ص 57


حال سوال من از شما اینست:

ما در مساجد خود بعد از هر نماز یومیه ی خود چه کسانی را لعن می کنیم؟!

آمریکا-اسرائیل-آل سعود

و دستور لعن رو ائمه علیهم السلام به صورت واضح و علنی به ما فرمودند مگر درحالت تقیه که برای حفظ جان شیعه واجب است.


2.متاسفانه ما فکر میکنیم که دلیل کشته شدن شیعیان لعن علنی شیعیان بر بزرگان اهل سنت است که بزرگان و ائمه ی ما علیهم السلام را کشته اند حال آنکه اگر ما کمی تحقیق کنیم متوجه می شویم که داعش رو اسرائیل بوجود آورده و دلیل اصلی که اسرائیل صهیونیست از ایران و ایرانیان متنفر است همین مرگ بر اسرائیل علنی است که ما در مراسم های خود میگوییم و در روز قدس پرچم آنان و آبلیسک شان را آتش می زنیم و مسخره شان میکنیم...

آنها به کودکان و سربازان صهیونیستی  خود این فیلم هارا نشان می دهند و از کودکی کودکانشان را بر دشمنی و کشتن ما آماده می کنند...

پس ما چه عمر ابوبکر و عثمان و معاویه لعنت الله علیهم را لعن کنیم و چه نکنیم کشته میشویم...

چون مشکل از جای دیگر است...

3.خداوند در قرآن سوره فاطر آیات 19 تا22 که کتاب قانون بشریت است می فرماید :

و ما یستوی الاعمی و البصیر و لا الضلمات و لا النور و لا الضل و لا الحرور و ما یستوی الاحیاء و لا الاموات ان الله یسمع من یشاء و ما انت بمسمع من فی القبور. (فاطر/ 19 - 22)

هرگز نابینا و بینا، تاریکی و روشنی، سایه و گرمای سوزنده خورشید یکسان نیستند، چنانکه زندگان و مردگان یکسان نمی باشند. خدا هر که را بخواهد می شنواند - هدایت می کند - و هرگز تو نمی توانی آنان را که در قبرها هستند هدایت کنی.


پس چگونه ما می خواهیم نور و تاریکی را کنار هم گرد هم آوریم؟!!!!

نور و تاریکی هرگز کنار هم جمع نشوند...

وحدت میان شیعه و سنی هرگز میسر نشود...

اگر وحدت درست بود پس ما که خود را شیعه می نامیم باید مطاع ما یعنی امیرالمومنین علیه السلام و افضل الصلوه نیز وحدت میکردند حال آنکه امیرالمومنین علیه السلام و افضل الصلوه در خصوص بیست و پنج سال سکوت خود در برابر خلفای ظالم فرمودند:

اما چرا امیرالمومنین (ع) برای گرفتن حق خود قیام نکردند؟

ابن ابی الحدید معتزلی شارح نهج البلاغه در جلد 10 شرح خود همین سوال را طرح می کند ، که آیا علی (ع) در طلب حق خود در خلافت کوتاهی کرد یا نه؟با اینکه او شجاع ترین مردم بود چرا قیام نکرد؟

خود امیرالمومنین (ع) در خطبه های متعددی که در نهج البلاغه آمده بیان کرده اند که نداشتن نیروی کافی دلیل قیام نکردنش بود.

در خطبه سوم صراحت دارد: من دنبال این بودم که با دست خالی برای گرفتن حقم قیام کنم ، یا اینکه در برابر این محیط خفقان زا و تاریکی که بوجود آورده اند صبر کنم . دیدم که صبر کردن از قیام با دست خالی بهتر است .

پس صبر کردم ، در حالیکه استخوان در گلو و خار در چشم داشتم.فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی.

پس هدف حضرت ایجاد وحدت میان شیعه و سنی هرگز نبوده...


و اینکه هم اکنون عده ی زیادی از کسانی که به وحدت میان شیعه و سنی معتقد هستند برای اثبات عقیده ی خود رجوع به آیه ی 94 سوره ی طه آیه ی94 می کنن

قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی ﴿۹۴﴾

گفت اى پسر مادرم نه ریش مرا بگیر و نه [موى] سرم را من ترسیدم بگویى میان بنى‏ اسرائیل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نکردى (۹۴)

Hadiseh Miri:

اما امام صادق علیه السلام که ظاهر و باطن آیات قرآن را می دانند در خصوص این آیه می فرمایند:

شخصی نزد امام صادق علیه السلام آمد و پرسید چرا با اینکه حضرت هارون علیه السلام گناهی نداشتند و در گوساله پرستی بنی اسرائیل شریک نبودند حضرت موسی علیه السلام دعوایشان کردند و با ایشان برخورد نمودند؟!

حضرت علیه السلام در جواب فرمودند:

برای آنکه او مفارقت قوم نکرد و ملحق به موسی علیه السلام نشد ولی اگر از آنها جدا شده بود عذاب نازل می شد

مقصود شاید این است که آنها مستحق عذاب بودند و نباید مورد ترحم قرار می گرفتند و حضرت هارون علیه السلام چون مترحم بودند حضرت موسی علیه السلام با ایشان برخورد نمودند...

یعنی طبق این آیه باااااید وصی حضرت موسی علیه السلام از قوم بدکاره مفارقت و جدایی می نمود و نه اینکه با ایشان بماند... البته آنهم به علت ترحم با ایشان ماندند نه به خاططر حفظ وحدت...به خاطر اینکه عذاب بر آنان وارد نشود...

کتاب علل الشرایع /ابن بابویه/جلد 1/صفحه 68


و اینکه خدا در سوره آل عمران آیه ی 103 می فرماید:

و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا

همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و پراکنده نشوید.

در تفسیر روایی و شیعی قمی آمده:

مراد از کلمه حبل (ریسمان)در این آیه توحید و ولایت ائمه علیهم السلام است و عیاشی از امام باقر علیه السلام نقل نموده که آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم آنها ریسمان محکم الهی هستند که خداوند در قرآن فرموده اعتصام بجویید به آن و حضرت امام کاظم علیه السلام فرموده اند : ماییم آن حبل


پس نتیجه میگیریم که دستور خدا در قرآن به اینکه تفرقه ایجاد نکنیم بین شیعه و سنی نیست!!

بلکه میان شیعه و شیعه است و مراد از حبل در دیگر روایات علی بن ابی طالب علیه السلام است...


اتفاقا کسانی که به وحدت میان شیعه و سنی معتقدند این آیه را نقض میکنند و بر حرف و دستور الهی پا می گذارند...

بلکه مراد از وحدت فقط باید یک چیز باشد و آن علی بن ابی طالب است...

....

علی ای حال بنده معتقدم تا وقتی عده ای هستن که با پول صهیونیست رو آمده اند برای حفظ تقیه و نه برای حفظ وحدت!!! باید کمی از ابراز عقاید خود در جامعه و به صورت علنی بکاهیم...

از حضرت علی علیه السلام چنین روایت شده است:

«وَآمُرُکَ اَنْ تَسْتَعْمِلَ التَّقِیَّةَ فِی دِینِکَ، وَاِیّاکَ ثُمَّ اِیّاکَ اَنْ تَتَعَرَّضَ لِلْهَلاکِ وَاَنْ تَتْرُکَ التَّقِیَّةَ الَّتِی اَمَرْتُکَ بِها فَاِنَّکَ شائِطٌ بِدَمِکَ وَدِماءِ اِخْوانِکَ، مُعَرِّضٌ لِنِعَمِکَ وَلِنِعَمِهِمْ لِلزَّوالِ مُذِلُّهُمْ فِی اَیْدِی اَعْداءِ دِینِ اللّهِ وَقَدْ اَمَرَکَ اللّهُ تَعالی بِاِعْزازِهِمْ؛ 


به تو امر می کنم که تقیّه را در دینت به کار ببری. مبادا، مبادا خود را در معرض هلاک شدن قراردهی، و مبادا تقیه ای که به تو دستور می دهم، ترک کنی. در این صورت، خون خود و برادرانت را در مسیر ریخته شدن و نعمتهای خود و برادرانت را در معرض نابودی قرار داده ای و آنان را در دست دشمنان دین خدا، خوار و ذلیل کرده ای؛ در حالی که خداوند، عزیز داشتن آنها را به تو امر کرده است.»


به عنوان نتیجه میگوییم:

چیزی به نام وحدت میان شیعه و سنی وجود نداشته و ندارد

وحدت فقط مختص میان شیعه و شیعه است 

کسانی که معتقد به وحدت میان شیعه و سنی هستند ، وحدت میان شیعه و شیعه را که حکم خداوند است ، نقض می کنند

تقیه در دین الزامی است

تقیه را با وحدت اشتباه نگیریم


ببخشید اگر طولانی شد...ان شاالله موثر واقع افتد

التماس دعا


.

پ.ن: نویسنده این مقاله خودمم و هر نقدی هست به خودم وارد بشه...من با سند حرف زدم...

حق ندارن به امیرالمومنین علیه السلام و افضل الصلوة تهمت بزنن که به خاطر حفظ وحدت سکوت کردن...

علی مع الحق والحق مع علی یاعلی مدد

۲۸ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

نوای «مسیحا» اجرای مهدی فانی

سلااااام😍

.

این روزا خیلی این نوا رو گوش میدم...

برای نیمه شعبانه ولی من عااااشقشم و الآنم که نزدیک نیمه شعبانیم...الحمدلله

.

پیشنهاد میکنم به این نوا گوش بسپارید

نوای مسیحا با اجرای مهدی فانی و آقای نجابت

۲۷ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۱۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

یاعلی یاعلی مالک ملک دلی

نرسد اگر به على کسى، به کجا رود؟ به کجا رسد؟

به خدا قسم که اگر کسى، به على رسد، به خدا رسد

.

.

خیلیا بهم گفتن و از خیلیاااااا شنیدم که میگن وقتی میرن حرم آقا امیرالمومنین علیه السلام و افضل الصلوة انقدر حرم ایشون هیبت داره که از هیبت گریه شون میگیره و اقرار به خیلی چیزا میکنن...

اما من هیچ وقت چنین حسی نداشتم الحمدلله...رابطه ی من با آقا امیرالمومنین علیه السلام و افضل الصلوة کاملا یه رابطه ی پدر و دختریه... من هر وقت که پامو میذارم توی حرم امن آقا امیرالمومنین علیه السلام و افضل الصلوة همواره تصویر یتیم نوازی ایشون در نظرم جلوه میکنه و رحمة ایشون بیشتر از هیبت اسدالله غالبی ایشون بع چشمم میاد الحمدلله...

و همین امر موجب شده که من با آقاامیرالمومنین علیه السلام و افضل الصلوة بیشتر از سایر ائمه معصومین علیهم السلام راحت باشم...الحمدلله

.

علی حبّه جنّه قسیم النار والجنه...وصی المصطفی حقا...امام الإنس و الجنه...

۲۷ فروردين ۹۶ ، ۰۸:۲۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

عشق خوب و قشنگه...اون احساس دلهره رو نمیشه خرید... اما از بهمن ماه به اینور دارم فکر میکنم که من آدمی نیستم که بتونم زندگیمو با کسی شریک بشم...

نه اینکه نتونم ها... نمیخوام که اینکارو بکنم... چون دلم میخواد الآن تنها باشم...

چون الآن رفیق من خودمم و خدای من و بهترین و مهربان ترین پدر دنیا آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف...

این تنهایی رو سخت خیلی سخت بدست آوردم... حالا یکی بیاد و این تنهایی رو بگیره؟! 

راستشو بگم؟ 

احساس میکنم دلم مرده... 

یک مسیحا نفس میخوام که بر این دل مرده بدمه...تا دوباره زنده بشه...تا دوباره جدید بشه...بشه حدیثه...

اما مهم نیست...چون من هنوزم قوی ام...

یاعلی

۲۷ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

این روزا واقعا خسته ام...

باورنکن تنهاییت را ، من در تو پنهانم تو در من

از من به من نزدیکتر تو ، از تو به تو نزدیکتر من

باورنکن تنهاییت را ، ما یک دل و یک درد داریم

ما در عبور از کوچه ی عشق ، بر دوشه هم سر میگزاریم

دل تابه تنهایی ندارد ، باورنکن تنهاییت را

هرجایه این دنیا که باشی ، من با توام تنهایه تنها

هرجای این دنیا که باشی ، من با توام تنهایه تنها

من با توام هرجا که هستی ، حتی اگر با هم نباشیم

(حتی اگر یک لحظه یک روز ، با هم در این عالم نباشیم) (۲)

این خانه را بگذارو بگذر ، با من بیا تا کعبه ی دل

باورنکن تنهاییت را ، من با توام منزل به منزل

۲۶ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

مردادی ها!

تا حالا از هرکی ضربه شدید روحی خوردم مردادی بوده...

۲۶ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

آه از عُمرِ تلف...

امروز تصمیمم قطعی شد...


یعنی قطعی بودا اما قطعی تر شد...

امروز تصمیم گرفتم که هیچ وقت ازدواج نکنم و هیچ وقتِ هیچ وقتِ هیچ وقت به هیچ مردی اعتماد نکنم...


امروز دوست عزیز رو توی دانشگاه دیدم...


نشست و برام کلی ماجراهای هیجان انگیز تعریف کرد...


از اینکه فلان استاد چقدر با بچه ها رله است و...


امروز راجع به دو نفر حرف زد که اسم هر دو یک چیز بود...


و من هر دو رو میشناختم بر خلاف بچه های دیگه ی دانشگاه...البته یکی شون دانشجوی دانشگاه هست و یکی دیگه استادمون...


وقتی حرف میزد ، انگار کسی قلبمو مچاله می کرد...

انقدر ناراحت شدم و انقدر احساس بدی داشتم که هیچی نمی گفتم...فقط دلم میخواست به خونه برگردم...



میدونید؟!

من از وقتی خودم رو شناختم ، از مردها متنفر بودم...

از مردها بجز پدرم و برادرم...


همیشه هم دوستان و اطرافیانم سعی میکردن نظرم رو برگردونن اما من هیچ وقت نظرم برنگشت بجز یه دوره ای که اون دوره دیگه تموم شده...


اما مردها ، موجوداتی هستند که من هیچ وقت ریسک اعتماد کردن بهشون رو نمیکنم...



یادمه بازی The Sims3 رو که بازی میکردم هم توی اون جامعه ای بدون مردها میساختم...


فقط از خدا میخوام که همینجوری که منو تا الآن ساپورت کرده و امروز دست خیلیارو برای من رو کرد ، نذاره به دام هیچ انسان نمایی بیفتم...


کمکم کنه تا به اهدافم برسم...



و یه چیز دیگه:


اگه من یه دختر سر زبون دارِ بی حیایِ با همه رله و اکی بودم ، تا الآن هیچ وقت تنها نبودم...


قابلیتشو دارم...اما خاک تو سر این جامعه که برای تنها نبودن خیلیا از این راهِ چیپ استفاده میکنن...


از همه تون متنفرم مردها!!!


متنفر!

۲۱ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۴۸ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

کمکم کن!

خودم رو دوست دارم چون تنها کسی که برای اون مهم هستم و همه جوره دوستم داره و ساپورتم میکنه ، خودمم :)

توی زندگی من ، همیشه آدما خیلی مهم بودن...

اما بعد از یه مدت دیدم که وای! اون قدری که آدما برای من مهم هستن ، من برای آدما مهم نیستم...

پس تصمیم گرفتم که حق خودم رو به خودم برگردونم و انقدر ظالمانه خودم رو نقد نکنم و روی توجهم به خودم باشه...


.

امروز خیلی گرفته بودم...


از صبح زود یه بغض و حتی یه خستگی مفرط توی وجود حس می کردم...


تا اینکه بعد از اینکه از دانشگاه مدرس زدم بیرون ، مثل ابر بهاری باریدم و دیدم من کجای دنیام؟!


قول میدم که دیگه آدما اونقدری برام مهم نباشن که خودم رو از یاد ببرم...


چقدر سخته که شرایط روحی ات خراب باشه...


اما من ، حدیثه ام...


میتونم وضعیت جدیدی ایجاد کنم...


من میتوووووووونم...


یه نفس عمیق میکشم و دوباره شروع میکنم...


بسم الله...

۱۹ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۵۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

امروز من!

امروز کمی سخت شد...

احساسم جوری شده که نمی تونم تشخیص بدم الآن چه حسی دارم...

گاهی عشق و گاهی نفرت و گاهی بی خیالی و گاهی سرزنش...

خیلی سخت شده...


.

امروز بعد از کلاس دوم ، احساس خوبی نداشتم...


گرفته و غمگین بودم...این چند وقته احساس ضعف می کردم...حتی خیلی گریه کردم...

.

بعد از کلاس سوم ، دل رو زدم به دریا  هندزفری رو گذاشتم توی گوشم و مسیر ته به سر دانشگاه رو پیاده طی کردم که حدود 45 دقیقه طول کشید تازه با تند راه رفتن من...

.

آهنگ "وفا" رو گوش می دادم...

خیلی فکر کردم...


به ناکامی ها...


یاد این شعر افتادم :

"مرد برای هضم دلتنگی هاش ، گریه نمی کنه ! قدم می زنه"


راه رفتم و فکر کردم...


در نهایت وقتی رسیدم پایین ، پاهام تاول زده بود و خیلی می سوخت :(

هنوزم می سوزه...

دیگه راه رفتن برام سخت شده بود...


راستی! چرا من انقدر ضعیف شدم؟!


آیا این قدرت رو دارم که این ضعف رو برطرف کنم؟!

توکل به خدا

۰۶ دی ۹۵ ، ۲۳:۱۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

حقیقت

گاهی حقیقت را میدانی...

گاهی ، میدانی که  راه را اشتباه می روی...

اما ! این راه ، سخت تو را درگیر می کند...

چطور یک انسان می تواند برای بار دوم ، حماقتی را مرتکب شود و نام خویش را انسان بگذارد؟!

هرگاه ، دنیایت را کوچک کنی ، هیچکس نمی تواند دنیایت را بزرگ کند...


مقابله با چالش زندگی همان قدر که سخت است ، لذت بخش هم می باشد و این نشانه ی یک قدرت درونی است...


پس ضعیف نباش و قدرتت را به زندگی نشان بده...



۰۲ دی ۹۵ ، ۰۰:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

زندگی!

زندگی خیلی پیچیده است و هر لحظه داره پیچیده تر میشه...

با چالش ها...

با تمام مشکلات و پستی و بلندی ها...


هرکسی در زندگی و در هر مراحلی از زندگی ، احساسات متفاوتی داره...


اما هنوز درک احساس "دلشوره" برای من غیر ممکنه...

.

سالها بود که بی دلیل دچار حس"دلشوره" می شدم...

شاید بیشتر از هر انسان دیگری...

حتی وقتی چیزی برای "دلشوره داشتن" وجود نداشت...


اما اکنون که شخصی را ملاقات کرده یا با او حرف می زنم یا حتی به او فکر میکنم ، ناخودآگاه دچار حس "دلشوره" می شوم...

آنهم از نوع بسیار وحشتناکش...


کاش دلیلش را بفهمم قبل از آنکه دیر شود...

۰۱ دی ۹۵ ، ۰۰:۱۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

رجال ...

چه حال غریبانه ای دارم...


راستش را بخواهی ، تنها بیتی که حال این روز هایم را توصیف می کند این است :


نمی دانم چه می خواهم بگویم...

غمی در استخوانم می گدازد...

خیال ناشناسی ، آشنا رنگ

گهی می سوزدم ، گه می نوازد...


هر روز به تو فکر می کنم...

هر روز آینده را ترسیم می کنم...

آینده ای که حق تضمین کننده ی آن است...


می دانم که نمی دانی...

خودم هم نمی دانستم...


چند روز دیگر ، یک سال تمام می شود...

و من لحظه شماری کردم این یک سال را...

من در این یکسال فقط با یک خاطره زیستم...


آرزو می کنم به سال گذشته برگردم...


به همان لحظه که دویدم...

به همان لحظه که از فرط شوق ، قرآن را کنار قفسه ی کنار ضریح سیدالشهدا علیه السلام جا گذاشتم و دویدم...


و نمی دانستم چه کنم...


اما رسیدم...


من ! این رسیدن را دوست دارم...


من! یک عدد حدیثه ام...!!

الحمدلله که حدیثه ، نام همسر امام هادی علیه السلام و افضل الصلوة است...

خوشحالم 

:)


۲۰ آذر ۹۵ ، ۲۲:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

فکر من...

شاید باورت نشه اما ...

اما من این روزا فقط به تو فکر میکنم ...

عجیبه...

۱۳ آذر ۹۵ ، ۰۰:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

سلام بر رجال...

اگر بعدها بهت بگم اونی که دوستش داشتم تو بودی درحالی که خبر نداشتی چی میگی؟

.

من  حتی به تو فکر هم نمیکردم...
تو توی زندگی من نقشی نداشتی...

اما حالا...

دوست داشتن تو محکی بر ایمان منه...

به خدا سخته...خیلی سخته... :'(

از اون روز تاحالا برای من یک روز گذشته...

با اینکه تفاوت زمانی اش ماه هاست...اما من هنوز توی همون روزا زندگی میکنم...


از خدا خواسم امشب بیای توی وبلاگم...

اگر امشب اومدی و برات عجیب بود این ییهو اومدنت بدون به این دلیله...

.
حسینی و مهدوی بمان ای عزیز من
۰۵ آذر ۹۵ ، ۰۱:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

in the airport!

 when I was in the airport and the ways were closed for me I went to the  airport's mosque and cried and cried so much...

I was alone in the mosque...

I prayed Imam Zaman (P B U H) preayer...

after my prayer , a little girl came in to the mosque...and she stareted to read Kowsar Sorah!
My heart was broken and I started to cry again

I asked for Hazrat Roqayyeh (P B U H) help...

after that I went to my family in the airport...

I couldn't believe that 

the ways were opened for me...
thank God for everything...
۲۰ آبان ۹۵ ، ۱۴:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

عشق واقعی؟!

بعد از دیدن سریال کره ای عاشقان ماه مدام دارم با خودم فکر میکنم که چرا انقدر دخترا ساده ان؟!
چرا همیشه بیشترین ضربه رو میبینن؟!

کاش دخترا انقدر ساده نبودن...
حتی وقتی احساسات یک پسر دروغ باشه خودشونو گول میزنن ... میدونن دروغه ولی بعد فکر میکنن نه شاید ما اشتباه میکنیم...

من از اینجور احساسات متنفرم...

من جدای از دوست داشتن حجاب مجبورم حجاب کنم تا هیچ وقت در دام چنین احساساتی نیفتم...

دلم نمیخواد احساسات کسی نسبت به من در عشق در یک نگاه خلاصه شه...
چون همه به خوبی میدونن که عشق در یک نگاه اصلا وجود نداره...

اسمش عشق نیست...
این واژه ی مقدس رو آقایون برای رسیدن به اهداف شیطانی خودشون استفاده میکنن...

دلم میسوزه...
وقتی در تمام فیلم ها و سریالا و حتی داستان ها و واقعیت میبینم و میخونم که زن ها فقط یه ابزارن برای مردها...
دقیقا برای همون مردها که ادعای عاشق بودن میکنن...

ترجیح میدم هیچ وقت کسی عاشقم نشه اینجوری هرچند که نخواهد شد...

از خیلی سال پیش اعتقادم بر این بود که عشق بعد از ازدواج بوجود میاد...و حق با منه...

از شاهزاده سوار بر اسب بدم میاد...

از اینکه بشینم و منتظر چنین شخصیتی باشم بدم میاد...
همه اش دروغه...

بازنده ی تمام این داستانا همیشه دختر داستانه...

نفرین بر این دنیای شوم...

کاش دخترامون قدر خودشونو میدونستن...

حجاب میکنم تا در امان بمونم از دست این جماعت نابینا...

حجاب میکنم تا روزی که فقط عشق زندگی ام رو به یک نفر تقدیم کنم...

مغرور باش مرد آینده ی من!
من نیز همراه با تو مغرور میمانم...

رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ

دیگر چگونه به فکرت نباشم؟!

به تو و پاکی ات ایمان دارم...
پاک باش و پاک بمان...

و در این راه به من کمک کن...

۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۱:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

پدیده ای به نام ازدواج!

چه آرزوی حقیری است که منتظر بمانی تا کسی دوستت داشته باشد!! 

چه فرومایه است درخواستی که به این برسد که کسی را که دوست داری ، دوستت داشته باشد...

.

نه اشتباه نکن دختر!

مردها هیچ کدام اهل این حرف ها نیستند...

کدام مردی کسی را برای خودش دوست میدارد؟! نه بخاطر زیبایی اش؟!!

اینهمه تقلا کردن برای چیست؟!

حجاب میکنم تا نشان دهم چنان قدرتمندم که به نگاه ها و حرف های چاپلوسانه ی مردان اعتنایی نکرده و نمیکنم...

چه چیزی از این سخت تر که کسی را دوست داشته باشی اما او را نیابی؟!

من تو را دوست نداشتم... حتی قصدم هم از اول این بود که هرگز دوستت نداشته باشم...

اما شد آنچه باید میشد...

دلم که برایت تنگ میشود به قرآن و آیه هایش رجوع میکنم...

اگر بدانی چقدر از آیت الله سییتانی خواستم برای من و تو دعا کند...

چگونه دوستت نداشته باشم؟! 

برای رسیدن به تو من راه ها در پیش دارم... تا باهم به سمت امام زمان مان برویم...

دلم لرزید... 

میدانم اسمش دوست داشتن است...

بی وفایی که کمتر یادم میکنی...

من این را میفهمم...

من که با تو تا به حال حتی یک کلام هم صحبت نشده ام...

مرد باش و مرد بمان...

این رسوایی بزرگی است که در این وقت شب از آن پرده برمیدارم...

مراقب احساسات صادقانه ام باش


۱۴ آبان ۹۵ ، ۰۳:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

پست جدید

سلاام

بابت غیبت طولانی ام متاسفم


امروز یه بحث طولانی با یکی از آقایون اهل تسنن یا وهابی داشتیم که البته خودشونو شیعه معرفی کردن :)) و اومده بودن خونه مونو کاغذ دیواری کنن :|


آخ آخ چنان از این بزرگان شون دفاع میکرد که خونم به جوش اومد و چادر سرم کردم و رفتم پذیرایی و حالشو گرفتم :))


آخه خیلی چرت و پرت راجع به حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت عباس علیه السلام و بزرگان ما میگفت :|


جالبه بدونید این آقا کلا 16 تا خواهر و برادر داشت:|


بعد از بحث با من هم سریع کارشو تموم کرد و رفت :))


خیلی بی شرم هستن بعضیا...


ازشون نمی گذرم 

۲۵ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

خودت باش!

شاید دیوانه ها ، همه شان ، اَدای دیوانه بودن را در می آورند!


ما چه می دانیم دیوانه چیست؟!


شاید رفتار ما برای او غیر قابل توجیه است...!!


شاید مثل اینکه لهجه ی تهرانی ها برای بعضی خنده دار باشد!!


تو چه میدانی که آیا درست اینست یا چیز دیگر؟!


تو که همه چیز را نسبی مینگری!


از کجا معلوم نسبت تو درست باشد؟!


شاید تو دیوانه باشی و یک دیوانه ، عاقل!


شاید جواب سوال امتحان ، یک پاسخ صادقانه از جانب یک تنبل کلاس باشد!


دیدی؟!


از کجا معلوم او تنبل است؟!


با این ذهن مسموم تا کجا پیش خواهی رفت؟!

تا کی متهم خواهی کرد؟!


تا کی مُهر خودبینی بر رفتار و کردار خود خواهی زد؟!


خودت باش...


خودت را ببین...

شاید حقیقت در این دنیای وارونه، چیز دیگری است...


سخاوتمندانه خودت را نه! اول مردم را ببین ... خوبی هایشان را...


و سپس ... برای تنبیه کردار و افکار زشت خود بکوش 

:)


نویسنده :ح.م

۱۲ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۵۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

پست جدید برای دوستم

بدو ایمیلتو چک کن عزیز دلم :×

خیلی خوشحالم کردی خیلییییییییییی :)
۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...