یکی اون بیرون به فکرته!!باور کن!

❃ نَظَرَ مِن بابِ افتعال❃

روحانی و لولایی

اینجا رو فقط ببینید...روحانی مچکریم..=)


شباهت جالب حمید لولایی به روحانی

۲۹ تیر ۹۲ ، ۱۰:۲۸ ۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

لایک بدید!!

یکی از سخت ترین کارای دنیا اتو کردنه...هرکی با من موافقه لایک کنه این پست رو...

۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۶:۴۴ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲
+مرا لطف تو می باید...

من و عزیزم..

"بسم ربِّ الإمام المنصور"

درست سه سال پیش در همین روز،ساعت 30/5-6 بعد از ظهر بود که مشغول خواندن کتاب "دا" بودم...

تلویزیون یک برنامه راجع به معتادها نشان داد و...

مادرم مشغول خانه تکانی شد...

تا شب خیلی خسته شدن...به همین جهت نتونستن غذا درست کنن...گفتن:حدیثه سریع برو رستوران و غذا بگیر...

منم سریع حاضر شدم و رفتم رستوران...رستوران خیلی شلوغ بود....

خیلی منتظر ایستادم تا غذا حاضر بشه...

خلاصه اینکه غذا رو گرفتم و اومدم خونه....

تا از در آسانسور خارج شدم،با صورت "بنفش" مادرم مواجه شدم...بی حال توی راهرو ،خانم های همسایه داشتن ارومشون میکردن...

منو که مادرم دید،انگار داغ دلشون تازه شد و با گریه گفتن:عزیز مرد...!!!

عزیز مادربزرگم بود...مادر مادرم...مومنه ای که تمام محل می شناختنش...

بعد ها مادرم شب جمعه خواب دیدن که عزیزم اوضاعشون تو بهشت توپه...=)

و خودشون گفتن که این تحفه ها رو امام حسین براشون فرستادن...

آخه عزیزم دو ماه محرم و صفر به نیابت از امام سجاد زنجیر تو گردنشون می انداختن و هیئت میگرفتن...

هیئتی که فوق العاده استثنایی بود...

خلاصه اینکه مادرم به شدت روحیه شون تضعیف شد...

و یکسال سیاهشونو در نیاوردن...

تا اینکه من پاشدم رفتم پاساز و براشون یه پیراهن صورتی جیغ !!! خریدم...

اومدم و دادم بهشون و گفتم باید لباستونو عوض کنید...دیگه نباید سیاه بپوشید...

مادرم خندیدن...گفتن:تو اومدی منو از سیاه در بیاری؟؟=)

و درنیاوردن...

تا اینکه من پدربزرگمو یعنی پدر مادرمو خواب دیدم که توی یه خونه ای که هرسال برای جشن نیمه شعبان میریم اونجا جشن نیمه شعبانه و همه دارن برای جشن آماده میشن...پدربزرگم به یه درخت تو حیاط تکیه داده بودن با عصاشون...مادرم با لباس سیاه به من میگن:... برای بابابزرگ چایی بیار...

اما پدربزرگم به مادرم اخم کرده بودن...

وقتی تعبیر پرسیدیم،گفتن که پدربزرگم از اینکه مادرم سیاهشونو در نمیارن بسیار ناراحتن...

این شد که لباس سیاه رو در اوردن...

من هر شب شاهد اینم که مادرم موقع خواب برای مادربزرگم گریه میکنن...

امروز سالگرد ایشونه...

لطفا یه فاتحه(میتونه یه دعای فرج باشه به نیابت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه) براشون بفرستید هم برای دایی ام هم دو تا پدربزرگام و هم مادربزرگم...شب جمعه است...ممنون...

۲۷ تیر ۹۲ ، ۲۲:۴۸ ۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

دانلود تیتراژ انتهایی "مادرانه"

کاری از :احسان خواجه امیری

شاعر:روزبه بمانی

+ما که تاحالا این سریال رو ندیدیم...تیتراژش اتفاقی افتاد دستمون ...ولی خدایی عجب تیتراژ زیبایی داره...

مفتخرید تا دانلودش کنید...

دریافت

۲۷ تیر ۹۲ ، ۱۴:۲۷ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

روحانی...اخ روحانی...

نشستیم با امیرحسین داریم فیلم "دل شکسته" رو می بینیم...یه جاییش "نفس" با دیدن مکان عبادت "امیرعلی" برگشت گفت:

وااااای اینجا چه با نمکه...روحانیه!!

امیرحسین با تعجب ،چشماش گرد شده بود...برگشت بهم گفت:روحانی؟؟!!!

روحانی کلا همین جوری مچکریم!!!

۲۷ تیر ۹۲ ، ۰۳:۲۴ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

من و امیرحسین جینگیلی ام...=*

موقع غذا خوردم به امیرحسین میگم:

میدونی امیرحسین ؟؟حضرت زهرا میگن که آدم باید لقمه های کوچولو برداره از غذا و بخوره...اینجوری های کلاسه!!!ببین اینجوری که من میخورم...

قاشقم رو تا نصفه پر میکنم و میخورم....

امیرحسین:تو که بزرگ خوردی!!!

من =|

امیرحسین =)

راستی دست من 4 تا استخون داشت یا 5 تا؟؟نه حیفه امیرحسین تازه دندون دراورده =)



+تازگی ها حس اون درختی رو دارم که کوآلا ازش آویزون میشه...وقتی امیرحسین از گردنم اویزون میشه تا بوسم کنه =*

+امیرحسین 7 سالشه...

دوست داشتنی ترین داداش دنیاست...=*

۲۶ تیر ۹۲ ، ۱۵:۲۸ ۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

پست برای مبینا...رمز:اسم آبجی ات به لاتین...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۶ تیر ۹۲ ، ۰۰:۴۰
+مرا لطف تو می باید...

هیئت...

بچه که بودم،ینی از بچگی ام همیشه یه هیئتی میرفتیم که بسیار هیئت عنایت شده ای بود...

هیئتی که شاید بانی اون رو خیـــــــــــــــــلی ها بشناسن...خیــــــــــــلی ها...

همیشه وقتی ماه محرم شروع می شد،کله ی همه رو میکندم از بس غر رو غر که منو بــــــــــــــــــــــاید ببرید این هیئت...

دور بود...خیلی دور بود...توی دهکده المپیک...

اما همیشه ،هرسال ،هرشب هر ماه محرم آژانس میگرفتیم و میرفتیم...آژانس رو هم نگه میداشتیم تا اتمام هیئت...و همیشه هم دیرتر از همه هیئت رو ترک میکردیم...

مجبور شده بودن تا چندین بار مکان هیئت رو عوض کنن...نمیدونم الآن این سالها کجاست مکانش...

یه عقیده ی قدیمی هست که میگن:اگر دندونت جایی بشکنه یا اگر کفشت جایی گم بشه حتما دوباره اونجا بر میگردی...با اینکه خرافیه اما امیدوارم اینطور باشه...چون یه بار تو بچگی ام حدود 4-5 سالم بود که کفشمو تو این هیئت گم کردم...

قبلنا همون موقع ها که 4-5 سالم بود یکی از همسایه هایی که هیئت تو اون ساختمون برگزار میشد خواب دیده بود که کاروان سیدالشهدا داره میگذره...به هیئت اینا که میرسن،آقا رو میکنن به کاروان و میگن:

همین جا اطراق میکنیم...

اینو از بچگی ام به یاد دارم...بارها و بارها مکان هیئت عوض شد اما ما هرســــــــال میرفتیم و محال بود که نریم...

بارها و بارها ،هرسال تو خواب به خیلی ها آدرس این هیئت رو میدادن...

نمیدونم...شاید درست نباشه انقدر بگم:این هیئت،این هیئت...

هیئت ها همه شون منسوب به نام سیدالشهدا هستن و صاحب اصلی شون امام عصر هستن قدمگاه ایشونن...اما باید یه واقعیت رو قبول کنیم که بعضی ها با "اخلاص" کار میکنن...نیت شون فقط و فقط اخلاصه...اینجاست که میگن:این هیئت نظر کرده است...

سخت ترین محرمی رو که پشت سر گذاشتم،محرم سال 86 یا87 بود...درست یادم نمیاد...

بازم مثل هرساله،شوق وافری داشتم تا به هیئت همیشگی برم...با کلّــــــــــــــــــــــــــــی اصرار موفق شدم تا خانواده رو راهی کنم...

اما...یه گدا...فقط یه گدای سرچهار راه کار رو خراب کرد...باعث شد که پامون بریده بشه...دیگــــــــــــــــــه پامونو نذاریم اونجا و من هرسال از فراق اونجا گریه کنم...هرچند که همــــــــــــــــــه جا پرچم سیدالشهدا هست و ما زیر چتر امام زمانیم...

اما...بعضی دلبستگی ها ادم رو ناراحت میکنه...اگر به فراق برسه...

آخرین مکانی که یادمه از هیئت ،شهرک گلستان،دهکده المپیک اگر اشتباه نکنم کوچه بنفشه دوازدهم بود...

همیشه سر کوچه یه بنر بزرگ بود از چهره ی نورانی حضرت عبّاس...

و مکان ،توی پارکینگ یه ساختمون بود...جایی که ما هیچ وقت جا پیدا نمیکردیم تا "تو" بشینیم و همیشه توی زمستون بیرون اونم نه تو کوچه بلکه تو راهرو میشستیم...

وااااااااای یه بار قسمتم شد تا برم تمام استکان های چایی زوار رو بشورم...

هنوزم بوی چایی هاش میاد...

حضرت سیدالشهدا همیشه به همه مون عنایت دارن...همه ی مجالس منسوب به ائمه اطهار علیهم السلام متعلق به حضرت صاحب الزمانه...

به این جهت توی اون ساختمون مجلس رو میگرفتن چون یکی از واحد های ساختمون متعلق به مادر بانی بود...

بانی هم آقای "حسین سبزعلی" قاری قرآن بودن...

آخرین بار توی مسجد شهرکم.ن ایشونو دیدم که مجری برنامه گفت:برای شادی روح مادر جناب سزعلی صلوات بفرستید...

فهمیدم که ایشون از دنیا رفتن...پس قطعا مکان هیئت توی این سالها عوض شده...

قصدم از این پست تخلیه ی فراق بود!!!!!!

شاید یکی پیدا بشه که این پست رو بخونه و مهمان همیشگی این هیئت باشه...با ادرس جدید...و ادرس رو به من بده...انشاالله تعالی...و من الله توفیق ...والعاقبة للمتقین...

۲۵ تیر ۹۲ ، ۲۳:۳۱ ۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

روحـــــانی مُچکریم...=)

بعد از اومدن روحانی

راننده پراید بزن بغل

ﺧﻮﺍﻫﺮﺗﻮﻧﻦ؟ ﻧﻪ!

ﺧﺎﻧﻮﻣﺘﻮﻧﻦ؟ ﻧﻪ!

ﺍﺻﻸ ﻧﺴﺒﺘﻰ ﺩﺍﺭﻳﻦ؟ ﻧﻪ !!

ﺑﻪ ﻫﺮﺣﺎﻝ ﺧﻴﻠﻰ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﻴﺎﻳﻦ ﺑﺎﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﻨﻴﻦ ﺑﭽﺘﻮﻥ ﺧﻮﺷﮕﻞ

ﻣﻴﺸﻪ!!!!

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

می گن تو دوره ریاست روحانی،

وقتی سر کلاس خوابت برده،

استاد می یاد پتو می ندازه روت

روحانی مچکریم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روز انتقام نزدیکه

یه روز میاد که یخچال میاد در اتاقمونو هی باز میکنه، هی میبنده

مچکرم روحانی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ﺐ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻬﻮﯾﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ

ﻫﻠﯿﮑﻮﭘﺘﺮ

ﺍﻭﻣﺪ ﺑﺎﻻ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻧﻤﻮﻥ ﻭ ﯾﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻧﯿﺮﻭ

ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﺑﺎ

ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺭﺍﭘﻞ ﺍﻭﻣﺪ ﺭﻭ ﭘﺸﺖ ﺑﻮﻡ ﺩﯾﺶ

… ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﻣﻮﻥُ

ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩُ ﺭﻓﺖ:))

ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﻣُﭽﮑﺮﯾﻢ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تازگیا وقتی ناخونامو می گیرم این گوشت بغل انگشتم رو نمی گیرم
 
روحانی مچکریم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امروز صبح که از خواب بیدار شدم اولین سوالی که برام پیش اومد این بود که من کجام !؟
یه کم که دقت کردم فهمیدم مامانم اتاقمو تمیز کرده
مچکریم روحانی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امروزصبح برای اولین بار زودبیدار شدم و رفتم نون خریدم...
بابام بهم خندید و روشو کرد اون طرفو گفت:
مچکریم روحانی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺳﻮﺍﻻﺕﮐﻨﮑﻮﺭ ﻫﻢ
ﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻩ ! ﮐﻨﮑﻮﺭﯼ ﻫﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ.
ﻣﺜﻼ ﺳﻮﺍﻻﺕ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﻫﻨﺮ؟
ﻫﻨﺮﭘﯿﺸﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺳﯿﻨﻤﺎ؟
·
ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺩﺷﺖ
·
ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﮔﻠﺰﺍﺭ
·
ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﻋﻠﻔﺰﺍﺭ
·
ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﭼﻤﻨﺰﺍﺭ
ﻫﻨﺮﭘﯿﺸﻪ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺳﯿﻨﻤﺎ؟
·
ﺭﺿﺎ ﻣﺎﮐﺴﯿﻤﺎ
·
ﺭﺿﺎ ﻓﻮﻟﮑﺲ
·
ﺭﺿﺎ ﮊﯾﺎﻥ
·
ﺭﺿﺎ ﺧﺎﻭﺭ
ﻫﻨﺮﭘﯿﺸﻪ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻓﯿﻠﻢ ﻣﻤﻞ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ؟
·
ﻧﻌﻤﺖ ﺍﻟﻪ ﻣﯿﻨﻮ
·
ﻧﻌﻤﺖ ﺍﻟﻪ ﮔﺮﺟﯽ
·
ﻧﻌﻤﺖ ﺍﻟﻪ ﺳﺎﻗﻪ ﻃﻼﯾﯽ
·
ﻧﻌﻤﺖ ﺍﻟﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻋﺴﻞ
ﻫﻨﺮﭘﯿﺸﻪ ﺯﻥ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺳﯿﻨﻤﺎ؟
·
ﻫﺪﯾﻪ ﺗﻬﺮﺍﻧﯽ
·
ﮐﺎﺩﻭﯼ ﺗﻬﺮﺍﻧﯽ
·
ﭼﺸﻢ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺗﻬﺮﺍﻧﯽ
·
ﻗﺎﺑﻞ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺗﻬﺮﺍﻧﯽ
ﺑﺎﺯﯾﮕﺮ ﭼﺸﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﻭ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ؟
·
ﻓﺎﺭﺳﺎ ﭘﯿﺮﺯﻭﻓﺮ
·
ﭘﺎﺭﺳﺎ ﭘﯿﺮﻭﺯﻓﺮ
·
ﻓﺎﺭﺳﺎ ﻓﯿﺮﻭﺯﭘﺮ
·
ﭘﺎﺭﺳﺎ ﭘﯿﺮﻭﺯﭘﺭ
ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺳﺆﺍﻻﺕ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺑﺪﻧﯽ
ﻣﺮﺑﯽ ﻭ ﺑﺎﺯﯾﮑﻦ ﺳﺎﺑﻖ ﭘﺮﺳﭙﻮﻟﯿﺲ؟
·
ﻋﻠﯽ ﭘﺮﻭﯾﻦ
·
ﻋﻠﯽ ﺷﻬﯿﻦ
·
ﻋﻠﯽ ﻣﻬﯿﻦ
·
ﻋﻠﯽ ﻧﮑﯿﺴﺎ
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻭﺳﺎﺋﻞ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺩﺭ
ﺗﻠﺴﮑﻮﭖ
ﻭ ﻣﯿﮑﺮﻭﺳﮑﻮﭖ؟
·
ﻋﺪﺳﯽ
·
ﮐﺎﭼﯽ
·
ﻓﺮﻧﯽ
·
ﺳﺮﺷﯿﺮ ﺑﺎ ﺩﻭﻍ
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻣﺎﺩﻩ؟
·
ﯾﺨﭽﺎﻝ
·
ﺑﺨﺎﺭﯼ
·
ﺁﺑﮕﺮﻣﮑﻦ
·
ﮔﺎﺯ
مچکریم روحانی..

 

۲۵ تیر ۹۲ ، ۱۶:۵۰ ۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

شـــــــــــــــــووَر!!!!

# مردی مادر پیری داشت.روزی او را در زنبیلی گذاشته،به دوش گرفت و نزد پیغمبر زمان خود آورد و گفت:مادر من گرفتار بی خوابی است و تا صبح خواب ندارد،حکمتی فرما که بی خوابی او علاج شود.

آن پیغمبر فرمود:برو وی را شوهر بده،حالش خوب می شود.گفت:ای پیغمبر،او خیلی پیر است.پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد و محکم بر سر پسر خود کوبید و گفت:تو بهتر می دانی یا پیغمبر خدا؟؟



#از پیرزنی پرسیدند:میخواهی برای تو یک شوهر پیدا کنیم و یا به تو یک ده آباد و سرسبز بدهیم؟پیرزن با کج خلقی گفت:

من حوصله سر و کله زدن با دهاتی ها را ندارم!

۲۴ تیر ۹۲ ، ۲۰:۲۳ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

حیا و باز هم حیا...حیا در اوج بی حیایی..

"بسم رب الامام المنصور"

گروهی از زنگیان و اوباش بصره دختری علوی را گرفتند و خواستند با او بی عفتی کنند.گفت:من دعایی می دانم که اگر بخوانید شمشیر بر شما کارساز نیست برای این سخن مرا آزمایش کنید به هر زوری که دارید شمشیر بر من بزنید اگر کارگر نیفتاد بدانید به سبب این دعا است.یکی از آنها شمشیری بر وی زد .وی افتاد و مُرد و آنها فهمیدند که غرض دختر حفظ عفت بوده و جان خویش بر سر آن نهاده است جملگی از حرکت خویش پشیمان شدند.1

_____________

1.مروارید عفاف ص 103/کشکول بهتاش ص 216

۲۴ تیر ۹۲ ، ۰۰:۰۸ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

بازار خرمشهر...

چند روزه یه آهنگ تو مزم play شده اصن شب و روزمو گرفته...=)

میترسم بخوره به شبای احیاء..چیکار کنم؟؟=)

متن اهنگ "بازار خرمشهر"آلبوم ژاکت...از محسن چاوشی...همه رو دیوونه کردم از بس خوندمش...=)

یه راهکار بدین لطفا...

حالا اگه یه آهنگ لایت بود میشد یه کاریش کرد...اینو کجای دلم بذارم؟؟

شما رو دعوت میکنم به مکالمه ی بین من و مغزم...البته مغز play شده ام...

من:چی میگی تو؟؟خاموشش کن ببینم...

مغزم:   قلبِ مو ضعیفه دختر داره بوم بوم میزنه/اون غریبه کی باته/چی میگه بت چی میخواد ، چی میخواد

من:چرا چرت و پرت میگی؟؟کدوم غریبه؟؟چرا جو میدی؟؟

مغزم: تو هوای گرم بندر توی بازار خرمشهر/دیدُمت با ناشناسی نفسُم در نمیاد
من: من تاحالا پامو تو بازار خرمشهر نذاشتم...چی میگی تو؟؟

مغزم:عینک ری بن اصلُم ، هرچی دارُم مال تو/نفسام تویی تو دختر همه دردات مال مو
من:نه عزیزم...نمیخوام...مال خودت...تازه بی سواد اون رِیبَنه...نه رِیبُن...بله بله؟دیگه داری از خط قرمز خارج میشی ها...

مغزم:میخرُم سال دیگه واست اِلنگوی طلا/تا ابد به پات میشینُم ، پات میمونم وُلله
من:برو بابا...من به کمتر از سرویس تیتانیوم اصل رضایت نمیدم وُلله!!اِوا لهجه گرفتم...!!!

مغزم:قسمت میدُم بمون جون ننت ، جون کاکات/قربونت برُم الهی ، قربون جفتِ چشات

مو!!:جونِ نِنَت بی خیُلِ مو شو...

مغزم:اگه پولام و بدن واست عروسی میگیرُم

مو:چه پررو...پول نداری؟؟برو از جلو جفتِ چشام دور شو...

مغزم:میرم و دخیل می بندم جمعه شب سید عباس

مو:خدا شِفات بده عمو...


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن:متاسفانه این مکالمه هنوز چند شبه ادامه داره...راهکار لطفا...








تو هوای گرم بندر توی بازار خرمشهر
دیدُمت با ناشناسی نفسُم در نمیاد

قلب مو ضعیفه دختر داره بوم بوم میزنه
اون غریبه کی باته
چی میگه بت چی میخواد ، چی میخواد

عینک ری بن اصلُم ، هرچی دارُم مال تو
نفسام تویی تو دختر همه دردات مال مو

میخرُم سال دیگه واست اِلنگوی طلا
تا ابد به پات میشینُم ، پات میمونم وُلله

پات میمونم وُلله ، پات میمونم وُلله

قسمت میدُم بمون جون ننت ، جون کاکات
قربونت برُم الهی ، قربون جفت چشات

اگه پولام و بدن واست عروسی میگیرُم


روزی صد هزار دفعه برای چشمات میمیرُم

برای چشمات میمیرُم

میرم و دخیل می بندم جمعه شب سید عباس
بیا و رحمی بکن به این دلی که تنهاست

دس و دس نکن ننه ، دختر و داره می پره
مرگ مُو کاری بکن ، عشقمُو داره می بره

عینک ری بن اصلُم ، هرچی دارُم مال تو
نفسُام تویی تو دختر همه دردات مال مو

میخرُم سال دیگه واست اِلنگوی طلا
تا ابد به پات میشینُم ، پات میموُنم وُلله

پات میموُنم وُلله ، پات میموُنم وُلله

۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۳:۱۰ ۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۲
+مرا لطف تو می باید...

صدقه...

"بسم ربِّ الإمام المنصور"

یکى از اعمالى که سید بن طاووس، رحمة الله علیه، به آن بسیار اهمیت مى داد، صدقه براى حفظ وجود مقدس امام زمان، ارواحنا فداه، بوده است چون یکى از تکالیف زمان غیبت، صدقه دادن  براى حفظ وجود مبارک امام زمان، ارواحنا فداه، است.

به طور کلى صدقه آثارى دارد یکى اینکه صدقه نمایشگر صداقت ایمان مؤمن است که با انجام آن نشان مى دهد تا چه حد در وادى ایمان و خداپرستى صادق است و از این طریق نیازمندیهاى مؤمنان رفع مى گردد و رفاه عمومى به وجود مى آید و همچنین صدقه یکى از عوامل سازندگى انسان نیز هست چنانکه قرآن مى فرماید: خُذ مِن اَموالِهِم صَدَقَةً تُطهِرُهُم و تُزَکِیهِم بها.1 اى رسول ما! تو از مؤمنان صدقات را دریافت کن تا بدان صدقات نفس آنها را پاک و پاکیزه سازى.

مؤمن صدقه را باید یا براى فایده و غرضى که در نظر دارد بدهد و یا براى حفظ نفس خود و یا محبوب و عزیزى که بسیار نزد او گرامى است و چه محبوبى بالاتر از امام زمان، که اصلاح بسیارى از امور دینى و آخرتمان بستگى به وجود و سلامتى آن حضرت دارد و این مطلب به دلیل عقل و نقل ثابت است که هیچ شخصى عزیزتر و گرامیتر نیست و نباید باشد از وجود مقدس امام زمان، ارواحنا فداه، بلکه حضرتش باید محبوبتر از نفس خودمان باشد و اگر چنین اعتقادى نداشته باشیم در ایمان و معرفتمان نسبت  به آن حضرت ضعف و خللى وجود دارد.

لذا سید، رحمة الله علیه، به فرزند خود سفارش مى فرماید که: ابتدا کن به صدقه دادن براى آن حضرت قبل از اینکه براى خود و عزیزانت صدقه بدهى.

باید توجه داشت که آن حضرت هیچ احتیاجى به صدقه و دعاى ما ندارد بلکه از شؤون بندگى و اداى بعضى از حقوق بزرگ آن حضرت است و خود یک نوع اظهار محبت و دوستى به آن جناب است، و این عمل راه و سببى است براى جلب رضاى پروردگار و حصول قرب به خداوند در قضاى حوائج و دفع بلا. لذا آثار صدقه به انفاق کنندگان آن مى رسد مخصوصا اگر انفاق براى اظهار محبت و دعا براى وجود مقدس امام، علیه السلام، باشد.

 

یا مهدی



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن1:چند روزه که حس قوطی نوشابه مچاله شده رو دارم!!!

پ.ن2:فرصتم روز به روز داره کم تر و کم تر میشه...

پ.ن 3:خودم نیستم،خدام که هست...

پ.ن4:ماه رمضون امسال فوقش 5 تا جمعه داره...یکی اش گذشت...منتظر بقیه شم...

پ.ن 5:بیاید با هم شبا موقع خواب دعای فرج بخونیم...

پ.ن6:هعی....=(

پ.7:مرز مشهد باز شــــــــــــــد.....بهترین خبری که این روزا دارم می شنوم...!!!

پ.ن8:فاطمه دلم برات اندازه اتم شده!!

پ.ن9:چیپس و ماست شبا واقعا بعد افطار می چسبه...

پ.ن10:بهتــــــون پیشنهــــــــــاد میکنم حتما حتما حتما کارتون"فرار از سیاره زمین" رو ببینید...یادتون نره ها...

من عــــــــــــــاشق شخصیتِ "گَری ابَر اختری" هستم...با صدای "مهرداد رئیسی" محشر شده...محشر

پ.ن11:سید بن طاووس علیه الرحمة الله ربّ العالمین همیشه بعد از خواندن زیارت امام زمان در روز جمعه این بیت شعر رو رو میکرد به حضرت و میخوند:

نَزَیلُکَ حَیثُ مَا اتَّجَهَت رِکابی

وَ ضَیفُکَ حَیثُ کُنتُ مِنَ البِلادِ

من بر تو نازل می شوم هر کجا که راحله ام روی آورد و مرا وارد نماید و میهمان تو هستم در هر جا که باشم از شهر ها...

و من الله توفیق...و العاقبة للمتقین...

اللهم عجل لولیک الفرج...یا فاطر بحق فاطمه...

۲۲ تیر ۹۲ ، ۲۳:۵۹ ۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

ادامه استاتوس تصویری...

بازم سلــــــــــــــام...

سری پیش،وسط گذاشتن تصاویر بامزه،یهو یه مشکلی پیش اومد و...

حالا ادامه شو میذارم...

برید ادامه مطلب...


ادامه مطلب...
۲۲ تیر ۹۲ ، ۱۱:۴۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

استاتوس تصویری...

سلام.بازم مهمون پستای fun شدین...اما اینبار همه اش به روایت تصویره...

گفتم حالا که تا اذان مغرب زیاد مونده یه نگاهی به ادامه مطلب و تصویر باحل اش بندازین بلکه زمان به سرعت بگذره!

برید دامه مطلب...قول میدم بهتون خوش بگذره...

راستی نماز روزه هاتون قبول...ما رو سر سفره افطار یادتون نره...دعا کنیدا ما رو...البته قبلش برای سلامتی امام زمان و نزدیکی ظهور...

خب برید ادامه مطلب برای دیدن عکس ها...

ادامه مطلب...
۲۰ تیر ۹۲ ، ۱۵:۴۸ ۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

رمضانِ انتظار


بسم ربِّ الإمام المنصور

چه قدر سخت است...

با تو بودن و بی تو بودن...

پدرم!

نگاه کن بر چشمهای یتیم مان...

بر این تن رنجور که بسیار مصیبت ها دیده...

پدرم!

اعتلاء لوای دین شما،از تمام دجال ها زهره ترکانده...میترسند از قدرت حیدری تان...

نوشدارو پس از مرگ سهراب...هر روز میخوانم:اللهم ان حال بینی و بینه الموت...به اینجا که می رسم،زبانم را گاز میگریم...

تا شما راهی باقی نمانده...به اندازه ی یک قدمِ من است و بس!باقی اش به طُرفة العینی نزد مایید شما...

ظهر است و اذان میگویند...با خود میگویم،پدر که ظهور کنند،نماز ظهر را به امامت ایشان میخوانیم...تا کی فرادی؟؟پس جماعت با تو چه؟؟جماعتِ بی تو همان فرادی است...

اللهم اجعل محیای محیا محمّد و آل محمّد مماتی و ممات محمّد و آل محمّد را میگویم...راه محمّد و آل محمّد،موت و زندگی محمّد و آل محمّد،شمایید ای نورالله...

ای وجه الله...ای پدر ما...ای شما که ما از اضافی گلِ شما خلق شده ایم...

رمضان آمد...منتظر بیست و سوم هستم...آقای من!23 راهکار گذاشته ام هر روز یک راهکار برای رسیدن به شما...برای قدم برداشتن به سوی شما...

آقای من...می آیی چون قطعا آمدنی هستی...

انّهم یرونه بعیدا و نریه قریبا

اللهم!

وارحم استکانتنا بعده...اللهم اکشف هذه الغمة عن هذه الامة بحضوره...وعجل لنا ظهوره...

این بار حکایت واژگونه است شیخ...

اینبار،انتظار از ولی امر ما،صاحب الزمان است...

قدم برداری،به ناگاهی ظهور رخ داده...منشین و هی نگو بیاید خدایا بیاید...

بیاورش...

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن1: رمضان مبارک...ماه ظهور مبارک...

پ.ن2:برای سلامتی امام زمان یک صلوات عنایت کنید

پ.ن:هر وقت بچه بودم و دلم هوای شما  رو میکرد،با شنیدن آهنگی که مخصوص شما میدونستمش با اینکه  هیچ وقت فیلمشو کامل ندیدم،گریه میکردم...به یک هفته نمیکشید که اذن دخول میدادید...الان باز همون کار رو میکنم...همون آهنگ رو میشنوم...پس چی شده؟؟با من قهر کردید؟؟امکان نداره...

 

 

 

۱۹ تیر ۹۲ ، ۱۳:۱۴ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

توصیه های ماه رمضانی !


ماه رمضان نزدیک است ... همین روزهاست که خودمان را به  سحری و افطاری های جورواجور سوق دهیم. ماه حلیم بوقلمون، ماه غل غل  کردن دیگ آش رشته  جلوی دکان خیاطی، کلید سازی و حتی نمایشگاه  اتومبیل، ماه غلبه زولبیا  بامیه بر قند، ماه انتظار خالصانه برای  شنیدن صدای دلنشین و روح افزای اذان(ترجیحا مغرب)، ماه سریال‌های  بندتنبانی، ماه سینه خیز کنار رفتن از سر سفره منهدم شده. خب دیگه  بسه. حالا که کاملا در فضا قرار  گرفتید به توصیه‌هایی در باب روزه  داری در این ماه خدا توجه کنید. دقت داشته باشید که ساعت حدود یک  ربع به 9 شب تازه افطار می‌شود.  بنابراین اصلا زمان زیادی در  اختیار ندارید و هر ثانیه‌اش طلاست.

  دقت کنید که حتما هم حلیم بخورید هم آش رشته. این دو اصلا با هم  نمی‌سازند و واکنش‌های عجیبی می‌دهند اما بعد از ماه رمضان اینها  همه‌اش برایتان خاطره می‌شود.

  با توجه به تاکید همیشگی متخصصان تغذیه به صرف وعده غذایی صبحانه،  حتما افطار را با صبحانه شروع کنید. نان و پنیر و کره و مربا و عسل  و  حلیم و البته تخم مرغ عسلی که همه اینها را بشوید و ببرد پایین.  بعد  بروید سراغ ناهار و در پایان هم برای شام یک چیز سبک در نظر  بگیرید.  مثلا همان آش رشته با هفت، هشت عدد کتلت کفایت می‌کند.

  اگر روزه نیستید سعی کنید نزدیک افطار از همان ساندویچی که ظهر  یواشکی در کیسه مشکی ازش ساندویچ خریده بودید، حلیم یا آش تهیه  نکنید.  جهت حفظ شخصیت خودتان می‌گوییم، وگرنه که خب بکنید.

  خوشا به سعادت آنهایی که سر ظهر بعد از خوردن یک پرس قورمه سبزی  ناگهان می‌گویند: "اِوا من که روزه بودم" و چون حواسشان نبوده  روزه‌شان هم باطل نمی‌شود. برای ما حتی در حد یک تکه ته دیگ هم تا  به  حال پیش نیامده. (این البته توصیه نبود، دلنوشته بود)

  موقع خواب ظرف زولبیا بامیه را بگذارید بالای سرتان. همین که از  این  دنده به آن دنده می‌شوید یکی، دوتا بگذارید گوشه لپتان و آرام  میک  بزنید.

  در فاصله چند ساعت تا افطار چندین بار بروید سر یخچال، یک دستتان  را  روی شکمتان بگذارید، با دست دیگر در یخچال را نگه دارید و به  محتویات  داخل آن خیره شوید. با خودتان بگویید" تا چند ساعت دیگه  همه اینارو  می‌خورم" شاید هم حواستان نبود و یک چیزی انداختید  بالا. خدا را چه  دیدید، شانس است دیگر.

  خواب سحر بسیار مهم است اما وعده سحری مهمتر است. کورمال کورمال  خودتان را سر سفره برسانید. استرس این لحظات کشنده است چون هر لحظه  امکان دارد اذان را بگویند. برای سرعت بخشیدن به کار از هر دو دست  خود استفاده کنید. اگر احیانا به دلیل خواب آلودگی بعدا متوجه شدید  تا دو دقیقه بعد از اذان هم مشغول خوردن بوده اید، از آن طرف دو  دقیقه  دیرتر افطار کنید.

  سحر بی‌خودی تلویزیون را روشن نکنید. اگر می‌خواهید با مناجات‌های  فرزاد جمشیدی حالی به حالی شوید او دیگر آنجا نیست. به قول معروف  آن  مجری را لولو برد. همان مجری برنامه "ماه خدا" در سحرگاه ماه  مبارک  رمضان که بنا به اتفاقاتی که لابد می دانید و شنیده اید یک  زمانی  خبرساز شد و مع الاسف امسال این برنامه با حضور آنچنانی  ایشان اجرا  نمی شود ...

 

۱۷ تیر ۹۲ ، ۱۷:۳۳ ۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

موسی...ورژن جدید!!!

"بسم ربِّ الإمامِ المنصور"

اپیزود اول

-الله اکبر

بسم الله الرحمن الرحیم...............................اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم

نمازش را که خواند،گوشی اش را چک کرد.یک اس ام اس آمده بود.

متن اس ام اس:سلام داداش علی.اون خانواده که بهت گفتم خیلی فقیرن،الآن متوجه شدم که پسرِ خانواده به خاطر بیماری قلبی توی بیمارستان بستری شده اما پول ندارن و با ضمانت فعلا بستریه.تو اون پولی رو که گفتی می تونی امشب تا قبل از ساعت 9 براشون کارت به کارت کنی؟؟

پاسخ داد:سلام حسین جان.بله الآن میرم کارت به کارت کنم.فقط یه بار دیگه شماره کارت رو برام اس بکن.

*****

اپیزود دوم

رفته بود تا از عابر بانک پول بگیرد.شب بود.خواهرش ماشین را پارک کرد تا او پیاده شود و سریع برود و پول بگیرد. بانک مورد نظر دو عابر بانک داشت. یکی از آن دو خراب بود.

جلوی آن یکی هم 3-4 مرد در صف ایستاده بودند تا از آن پول بستانند.

حیا کرد و عقب تر ایستاد.نه خجول بود و نه حتی می ترسید...فقط حیا درش موج میزد...چادرش را محکم گرفته بود...

کنار ایستاد تا خلوت شود و پول را بگیرد اما هربار نوبت خود را به مرد تازه ای که از راه میرسید میداد...

پسر جوانی آمد...

-خانم پس چرا شما پول نمیگیرید...مگه تو صف نیستید؟[1]

-چرا اما منتظرم تا بقیه پول بگیرن و عابر بانک کمی خلوت بشه...بعد حتما پول میگیرم.

پسر جوان نگاهی به صف مرد ها انداخت و پیش خود فکری کرد.

-کارت تونو بدید به من .من براتون پول میگیرم.

دختر در دادن کارت،کمی تردید کرد ...اما با نگاهی به خواهرش که در ماشین معطل بود ،کارت را با اطمینان به پسر جوان داد.

*******

پول را که تحویل گرفت،تشکر کرد.

-انشاالله پدرم برای شما خیر و نیکی امضا کنن...محافظتِ از ناموسِ پدر،ایشونو بسیار بسیار خرسند میکنه...

و با حیایِ بسیاری،شروع به گام برداشتن کرده و به سمت ماشین می رود...[2]

پسرِ جوان رو به آسمان کرده و می گوید:

خدایا!من فقیرِ هر خیری که برام بفرستی،هستم...[3]

قطعا تو خیر رسانی... و تو ای خدای کریم و رحیمِ من! امام زمان من رو،پدر همه ی ما رو از من راضی بگردان...[4]

و شماره کارت رو از توی Inbox گوشی اش پیدا کرد و مبلغ 3 میلیون تومان را به حساب خانواده نیازمند واریز کرد.



[1] قَالَ مَا خَطْبُکُمَا؟؟

[2] فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاء

[3] رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ 

[4] برداشت آزاد ازسوره قصص آیات 22 تا 25

۱۳ تیر ۹۲ ، ۱۸:۰۸ ۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

در امرِ غیبت حضرت حُجَّت صلوات الله علیه و آبائه اجمعین

*بسم ربِّ الإمامِ المنصور*

سَدِیر صَّیرَفی گوید:شنیدم امام صادق علیه الصلوة و افضل السلام می فرمود:

....

همانا یوسف سلطان (مشهور و مقتدر) مصر بود و فاصله میان او و پدرش 18 روز راه بود ،اگر می خواست پدرش را بیاگاهاند می توانست،ولی یعقوب و فرزندانش پس از دریافت مژده یوسف ،فاصله میان دِه خود و شهر مصر را در مدت 9 روز پیمودند.پس این امّت چرا انکار می کنند که خدای عزّوجل با حجّت خود همان کند که با یوسُف کرد،

بطوریکه او در بازارهای ایشان راه رود و پای روی فرش آنها گذارد (با وجود این او را نشناسند) تا خدا درباره او اجازه دهد،چنانکه به یوسف اجازه فرمود و آنها گفتند همین تو خودِ یوسُف هستی؟‍‍!! گفت:من یوسفم.[1]

امام باقر علیه الصلوة و افضل السلام فرمودند:

بلندی و کوهان و کلید و در همه چیز خرسندی خدای رحمان تبارک و تعالی اطاعت امام است بعد از معرفتِ او، سپس فرمودند: خدای تبارک و تعالی می فرماید:

هرکه اطاعت پیغمبر نماید،اطاعت خدا کرده و هرکه روی گرداند(او را رها کن،زیرا) ما تو را نگهبان او نفرستاده ایم.[2] [3]

شعر روز

چه آرام در خود شکستم

چه دلتنگ تنها نشتم

نشستم به هوای تو من

با تو آرامم پس از این بخدا

گریه نکن دل بی تاب از بی خبری

شکوه نکن تن رنجور از در بدری

با من و دل تو بگو چه گذشت با دل زار و شکسته ی من

پر بِکشد به هوای تو کی برسد تن خسته من

چه سازد دل تنگ دیدار

چه گوید با عکس دیوار

نشیند به هوای تو دل تا که باز آیی گل گمشده ام
گریه نکن دل بی تاب از بی خبری

شکوه نکن تن رنجور از در بدری

چه آرام در خود شکستم

حدیثِ روز از زبانِ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

ستمگران پنداشتند که حجّت خدا از بین رفتنی است،در حالی که اگر به ما اجازه سخن گفتن داده می شد،هر آینه تمام شک ها را از بین می بردیم.[4]

توصیه روز

شیخ صدوق رحمة الله علیه در کمال الدین از عبدالله بن سنان روایت می کند که حضرت صادق علیه الصلوة و افضل السلام فرمودند:

عَنقَریب شبهه ای برای شما (در زمان غیبتِ حجّت) پدید می آید که نه علامتی برای یافتن راهِ (حق) هست و نه امامی که (شما را) راهنمایی کند؛(ایشان غایب الامر هستند)،کسی جز آن ها(مردمانِ زمانِ غیبت)که دعای غریق می خوانند از آن وَرطه نجات نمی یابد.

عرض کردم:دعای غریق چگونه است؟

فرمودند:میگویی:

"یا اللهُ یا رحمنُ یا رحیم یا مُقَلِّبَ القُلوب ثَبِّت قَلبی عَلی دینِک"

...برعقیده خود (ایمانِ خود) ثابت بمانید.[5]

پ.ن:زیرا زمان غیبت،نگه داشتن ایمان بسیار بسیار سخت می باشد.

دعای روز

خداوندا، به سبب طولانی شدن دورانِ غیبت او و قطع شدنِ خبرش از ما،یقینمان را زایل نکن و یادش را از خاطرمان مبر؛

انتظار و ایمانِ به او ،یقین داشتنِ به ظهورش ،دعا برای حضرتش و درود فرستادنِ بر او را از ما مگیر...

دل هایمان را بر ایمانِ به او نیرو بخش،تا ما را به دستِ با کفایتِ او در مسیرِ هدایت، رهنما باشی...[6]

آمین یا ربَّ العالمین...

و اما چند نکته درمورد وبلاگ و شیوه ی جدید اداره آن:

سلام به شما بازدید کنندگان وب.

از این به بعد انشاالله تعالی این وب زود به زود آپ نمیشه اما در عوض پست های گرانی گذاشته میشه...

با این وجود بنده در خدمت شما هستم و همیشه on ام...

به همین دلیل نظرات شما ارجمندان سریعاً تایید میشه...

برای conversation با مدیر وب از قسمتِ "چتِ دوستان" استفاده کنید.

با تشکر.

 

 



[1] اصول کافی/ج 2/ص 134/باب در امرغیبت/روایت 4

[2] سوره 4 آیه 83

[3] اصول کافی/ج1/ص 262/باب وجوب اطاعت از ائمّه علیهم السلام/روایت 1

[4] غیبت شیخ طوسی رحمة الله علیه/ص 244

[5] مهدی موعود(ترجمه جلد 51 بحارالانوار)/ص 925

[6] فرازهایی از"دعا در غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف"

۱۰ تیر ۹۲ ، ۱۵:۳۱ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

بارش فصل گرم...جمعه...و گریه...

تو چت شده آسمونِ خدا؟؟میخوای بباری؟؟بیا بغل من باهم بباریم...

این نیمه شعبان هم گذشت و نیامد یار...

غرش ات دلم رو نمیترسونه تا وقتی غرش حیدری "مهدی فاطمه" هست...

بیا با هم بباریم...

بیا گریه کنیم برای اونی که اون بیرون سالهاست داره روزای جمعه برای ما گریه میکنه...

بیا تا این دلگرفتگی مونو باهم خالی کنیم...

همه مخالف...همه رودر رو...خودشون خبر ندارن...

ماجرای شیخ علی حلاوی میشه اونوقت...

باور کن کسی خبر نداره جز همون امام عصر...

آخه من...

چقدر خون جگر خورد امام عصر از برای ما...

=(

ببار ای ابر بارونی ببارون...

قول میدم نیام زیر بارون امام عصری ات،بخونم:

هوس کردم بازم امشب زیر بارون تو خیابون به یادت اشک بریزم طبق معمول همیشه...

عصر جمعه و بارون برای امام عصر و امام جمعه دیدنیه...

ببار تا بیام ببینم...

خوش به حالت ای آسمون...خوش به حالت...

۰۷ تیر ۹۲ ، ۱۶:۲۵ ۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...