پنجشنبه ها صبح ،، کلاس مکانیک سیالات داریم.این پنجشنبه افتاد به ساعت یه ربع به چهار بعداز ظهر به جای هشت صبح. منم که از شبای دانشگاه متنفررررر😕

خلاصه رفتم.من بودم و استاد و چهارتا پسر دیگه. وقتی کلاس تموم شد ، شب شده بود. یکی از پسرای کلاس زودتر از من از علوم پایه خارج شد. ولی من میخواستم برم نمازخونه. رفتم و نمازمو خوندم. بعد از علوم پایه خارج شدم چون میخواستم برم با بی آر تی امامزاده حکیمه خاتون باغ فیض. از علوم پایه که خارج شدم، دیدم اون پسره که زودتر خارج شده بود قبل از اینکه من نماز بخونم ، دقیقا جلوی من داره از دانشگاه خارج میشه. تعجب کردم که چرا نرفته بیرون ... تا اینکه فهمیدم داره منو تعقیب میکنه😨😨 انقدر ترسیده بودم که نگووووو😱

خلاصه یجوری کاری کردم که گمم کنه. ولی یکی دو ساعت بعدش آی دی مو از گروه پترو لند برداشته بود و اومد بپرسه که مجردم یا متاهل .گفت برای امر خیر میخوام. منم گفتم قصد ازدواج ندارم.

خیلی ترسیده بودم.... اینکارا یعنی چی؟!!!!!!!!!!!😠