دیروز صبح توی آزمایشگاه شیمی آلی ، داشتم سِت مُبَرِّد رو میبستم که یهو کل شیشه ی اتانول خالی شد روی گوشی ام 😐

آقا مسئول آزمایشگاه فکر کرد این شیشه حبابی گروناش شکسته ولی وقتی دید فقط گوشی من آسیب دیده ، سریع رفت سشوار رو آورد و کشید روی گوشی ام. پسرا هم میومدن میگفتن رفتی خونه ، بذار گوشیتو لای برنج 😅

اما شانس آوردم که نقطه ی جوش اتانول پایین بود وگرنه گوشیم نابود میشد چون سریع خشک شد با سشوار کشیدن ...

ازون ورم ، من و همگروهیم داشتیم آزمایش میکردیم که سه تا پسر پشت سرمون هی میخواستن اعدادی که درآوردیمو بپرسن و بنویسن توی گزارش کارشون... من حسابی حرصم گرفته بود چون تقریبا همگروهیم اعدادو بهشون گفت ...

خب بابا ما داریم زحمت میکشیما ...

بعد همگروهیمو فرستادم بره یه چیزی از استاد بپرسه ... پسره رو کرد بهم با یه لبخند که سعی در جذاب کردنش داشت بهم گفت میتونم اعدادتونو ببینم؟ فکر کرده بود خام میشم😂 

منم مستقیم جلو دوستاش خیلی محکم گفتم : نه!

پسره یه لحظه تو شوک رفت ... دوستاش زدن زیر خنده ... خودشم بعد از تو شوک در اومد و گفت چه نه محکمی گفتین ...


بعد به دوستاش گفت پاشین بریم از اون یکی گروه عددهاشونو بپرسیم ...

😂