من هیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ وقت برعکس خیلی از بچه هامون اهل خوردن سر کلاس نبودم...همیشه هم با اینکه میز آخر رو دوست داشتم اما میز دوم یا سوم و در مواقعی اول میشستم...این اواخر میز اول میشستم...

هیچ وقت آدامس نمیجویدم سرکلاس مگر در مواقع خاص و با اینکه خیلی تابلو آدامس میخوردم هیچ احد و ناسی نمیفهمید...

هیچ وقت سر کلاس چیزی نمیخوردم باز هم مگر در مواقع خاصی که از گرسنگی درحال جان کندن بودم و یا قندم می افتاد!

یه بار سر کلاس ادبیات درحالی که کنفرانس بود قشنگ کیک رو باز کردم و مشغول به خوردن شدم که یه دفعه تا اومدم تیکه بعدی رو بندازم بالا معلممو دیدم که داره منو که دهنم دو متر بازه نگاه میکنه!

با ایما و اشاره گفتم الان میذارمش تو جامیز که با ایما و اشاره گفت:مشکلی نداره بخور=))

خلاصه اینکه منم پررو بازی درآوردم و به پشت سری هام و بقیه کلاسم تعارف زدم=))

ردیف های انور هی آروم میپرسیدن بروبچ چیزی ندارین بخوریم؟منم هرچی تو کیفم بود درآوردم دادم=))

گفتم بخورید...گلستانه چیزی نمیگه=))

بچه های انسانی باهامون اون روز ادغام بودن...خیلی کیف داد...

یا اینکه وسط کلاس از معلم زبان فارسی اجازه گرفتم برم حیاط...رفتم و یه دل سیر پرتقال خوردم وسط درس دادن=))

دقیقا فردای روزی بود که از تاب پرت شدم...رنگ به رخسار نداشتم...داشتم تلف میشدم!

یه بار سال اول مامانم صبح پشمک داد ببرم مدرسه زنگ تفریح بخوریم...

منم نامردی نکردم سر زنگ ادبیات سر درس دادن معلم پشمکو باز کردم کل کلاس ریخت سر ما=))

پشمکش خیلی زیاد بود...بچه ها او صورت هم پشمک میریختن...به هوا پشمک پرتاب میکردن و...درآخر معلم عزیزم که میدونم اینو میخونه و همین دیشب اعتراف کردم بهش جیغ زد و رفت بیرون...=))

خانم واقعا شرمنده روتونم=))

ولی تا حالا کسی منو موقع آدامس جویدن ندیده...در مواقعی که هوا پس بوده،در دوران راهنمایی آدامسو قورت دادم=))

سر زنگ ناهار که واقعا کسی حق نداشت به غذای من نزدیک بشه=))

چون باهاش برخورد میکردم=))

سرکلاس پاستیل میخوردیم...درنا برگرو...

تو گروه 5 نفره ما که کلا یه ردیف کلاس مال ما بود :مبینا/زهرا/ریحانه/من/زینب

رسم گذاشته بودیم هرکی نمره اش تو هر درسی بالاتر میشه باید شیزکاکائو بده=))

یه بار گروهمون سر کلاس جغرافی جریمه شد و برای کل کلاس بستنی خرید=))

دوم ریاضی یه چیز دیگه بود...اینو همه ی مدرسه میدونستن...

از لج کردن با معلم ریاضی بگیر 1/5 ساعت از کلاس جیک در نیومد و آخر معلم ریاضیمون اشکش در اومد=))

تا تولد گرفتن برای معلم ریاضی گل مون که دنیا رو بهش میدیم و دو زنگ ریاضی رو تعطیل کردیم رفتیم باغ بالا=))

هعی روزگار...سوم ریاضی اگه اینجوری باشه عشقه...عشق...

هم از نظر بار علمی بچه هامون عالین هم اینکه پایه ی همه چیزن...شبکه کردن کلاس به هم که موجبات مبهوت موندن کل کلاسو فراهم کرد...تجربی ها (به جز فاطمه و رها و...)معمولا اهل کنسل کردن امتحان بودن هی...اما ما شده بود هر زنگ امتحان بدیم اما کنسل نمیکردیم...خوب هم میدادیم...به جز فیزیک که برامون گرون تموم شد!

وااااااااااااااااای جریمه نوشتن کل کلاس از روی جزوه مثلثات و تمام تمرینات در کمتر از یک هفته زجر بود...زجر...من دستام درد گرفت!

خلاصه اینکه جناب حافظ میفرماید:

سالها دفتر ما در گرو "صهبا" بود

رونق میکده از درس و دعای ما بود

بقیه شو حفظ نیستم=))

خدایا سوم ریاضی رو بهتر از دوم ریاضی گردان...الهی آمین...

+27 مرداد سوم ریاضی شروع میشه...میریم که داشته باشیم=))