اینم از ترجیع بندش
حرفامو
میشنوی از لابلای شعر اینجوری بهتره
اما بدون هنوز
شبهام بدون اشک محال بگذره
بودی کنار من اما
چه سوت و کور من بودمو خودم
با این همه ولی از
گوشه گیریات خسته نمیشدم
تو با خودم که هیچ
با سایه ی منم حرفی نمیزدی
با این همه ولی به
شب نشینی دلم خوش اومدی
از چی برات بگم
وقتی نگفته هام با من آجین شده
حس میکنم دلم
غمگین ترین دله روی زمین شده
روزا که میگذرن
اما محاله که حسم عوض بشه
آخه هر شب یه ذره
شعر روح خرابمو سمت تو میکشه
امشب قراره که با
خاطرات تو بازم بشینمو باز دردو دل کنم
با کاغذای شعر
صبحو ببینمو غرق خودم بشم
با قطره های اشک
رو کاغذای خیس
این بیت آخره اما
همیشه شعر پایان قصه نیست