چه دنیای عجیبی است

همه ز هم گله دارند

همه زهم گله مند اند

ولی چرا،داند خداوندم!

من ندانم که چرا اشک چشمانم در آید

از فلانی و فلانی

همه شان غرق گله،غرق آزار و اذیت

و در این عنوانها

منم آزرده  خاطر،منم لبریز اشک و درد قلب

چه دنیای عجیبی است!

بابت کار نکرده

عذابت می دهند

و تو،در این مطلب

درد قلب کم،درد سینه داری

چه دنیای عجیبی است

در این دنیای سرشار از عجایب

آدم های خیمه شب بازی ،قلت چندان ندارند

کم نیستنند

عجیب عجیب اند و عجایب همه بس

در دل های پر عجب شان لانه کرده

عجیب نیست که در این دنیای عجایب

من بگویم که چرا این عجایب بس عجیب اند

بگذریم از این عجایب

این عجیب است که آدم گرفتار عجایب بشود

بهتر است در پیچ عجیب

از عجایب و عجیبی هاعجیب، فاصله گیریم

آی انسان عجیب الخلقه

نکنی کار عجیبی

که جهنم پر عجایب بشود در عجب تو...

این عجایب بس خوب و بس افتضاح است

عجایب ،همه خوبند اگر باشی عجیب درگه پروردگار...

پس بشو عاقل عجیب

عاقل عجیبی که عجایب بر او غبطه خورند...

عجایب همه گرفتار عجب

تو نتوانی که شوی شمارنده اعجاب...

شاعر:خودم!!